فلسفه تکنولوژی

مبانی فلسفی صنعت

بخشی از مقاله « مبانی فلسفی حکمی صنعت» احمد شه گلی ،آموزه های فلسفی، شماره 20 ، ص74تا90

مبانی فلسفی صنعت

مبانی اصول و پیش فرض­هایی است که مسائل یک علم، نظریه و پدیده بر آن مبتنی است. «مبانی فلسفی صنعت» اصول و پیش فرض های غیر تجربی صنعت است. صنعت قدیم نیز مبتنی بر پیش فرض­های خاصی است همان گونه که تکنولوژی مدرن بر پیش فرض های متافیزیکی و غیر تجربی مبتنی است. این پیش فرضها با مراجعه به آثار حکما و اندیشمندان اسلامی می توان بدست آورد که عمده آنان عبارتند از:

  • تقلید صنعت از طبیعت

حکما اسلامی صنعت را تقلید از طبیعت می­دانند. سابقه اولیه این تفکر به یونان باستان بر می­گردد. افلاطون و ارسطو هنر را تقلید از طبیعت می­دانستند. از دیدگاه افلاطون عالم محسوس تقلید و باز نمود عالم مُثُل است و هنر را نیز تقلید از عالم محسوس است؛ بنابراین هنر چند درجه از حقیقت فاصله دارد و از آنجا که تقلید ظاهر و نمود است، نه مقلد امر واقع مذموم و ناپسند است(کاپلستون، 1386: 1/ 294). هنرهایی نظیر: شعر، نقاشی و مجسمه سازی بر اساس دیدگاه افلاطون آثار سوء اخلاقی بر جوانان دارد.(افلاطون، 1374: 565)ارسطو نیز ماهیت هنر را تقلید از طبیعت می­داند، اما او برخلاف افلاطون تفسیر خوشبینانه­ای از هنر ارائه می­دهد و آن را برای جامعه مفید ارزیابی می­کند. فلوطین هنر را تقلید و محاکات طبیعت می­داند. از دیدگاه وی اگر چه هنر و صنعت در رتبه بعد از طبیعت قرار دارد، اما هنرمند صرفاً از پدیده­های طبیعت تقلید نمی­کند، بلکه صنعت به سوی معانی­ای که طبیعت از آن منبعث می­شود، صعود می­کند.(فلوطین، 1997: 483)

فلاسفه اسلامی متاثر از حکمای یونان، ماهیت صنعت را تقلید از طبیعت می­دانستند و ابعاد این موضوع را در برخی از عرصه­ها نظیر علم اخلاق تبیین کرده­اند. همه آنچه اهل صناعت ساخته­اند، نمونه­ای در خلقت دارند.«و ما من شي‏ء توصل اهل الصناعات بصناعتهم الى تصويره الا و له مثال في الخلقه.»(غزالى‏، بی تا: ‏6/ 142)بر همین اساس می­توان ادعا کرد هیچ صنعتی خلق از عدم نیست، بلکه همواره در خارج بر گرفته از اشیاء طبیعی و در ذهن بر گرفته از صورت و نمونه­های سابق ذهنی است. عقل انسان نظم، ترتیب و حکمت بکار رفته در مصنوعات بشری را از حکمت موجود در اشیاء طبیعی می­فهمد.(ابن رشد، 1993: 233)اقتدا به طبیعت یکی از عباراتی است که برای بیان این مقصود به کار گرفته می­شود. شهرزوری می­گوید:«الصناعه تقتدی بالطبیعه.»(شهرزوری، ۱۳۸۳ـ۱۳۸۵: 506-505). مراد از تقلید، الگو برداری و شبیه سازی از ساز و کارهای قوانین طبیعت، است. انسان«ریسندگی و بافندگی را از عنکبوت می­آموزد، خانه سازی را از پرستو و آوازخوانی را از پرندگان»(کاپلستون، 1386 : 1/ 150). البته نباید تصور کرد که این تقلید صرفاً تقلید صور ظاهری طبیعت است، بلکه عملکرد طبیعت را سرمشق خویش می­سازد(نصر، ۱۳۸۱: ۵۱۱). مبتنی کردن علم اخلاق بر روش طبیعت نیز موید این نکته است، که این تشبه و تقلید صرفاً در صورت و شکل نیست، بلکه بر اساس روش و ساز و کار طبیعی اشیاء صورت می­گیرد و همچنین لازم نیست این تقلید مربوط به یک صناعت خارجی مثلاً مجسمه سازی یا نقاشی باشد، بلکه گاه به صورت جبّلی، امیالی که در درون انسان وجود دارد، می­تواند منشا شکل گیری برخی از صنایع شود. به عنوان مثال ملاصدرا در بحث محبت روساء به ریاست، این روحیه را ناشی از تقلید انسان از قوای نفسانی و استعلای نفس بر قوای تحت تسخیر خود می­داند؛ زیرا افعال اختیاری به منزله تقلید از افعال طبیعی است.

«فان الافعال الاختیاریه بمنزله الافعال الطبیعیه و الفاعل بالصناعه فی صنعته للفاعل بالغریزه لهذا قیل الصنعه تشبه الطبیعه.»(ملاصدرا، 1981: 7 / 164).

از دیدگاه خواجه نصیر طبیعت به منزله معلم و صناعت به منزله شاگرد است و چون کمال هر چیز در تشبه به مبدا آن است، پس کمال صناعت در تشبه به طبیعت است. در این تشبه لازم است، تقديم و تأخير اسباب و وضع هرچيزى بجاى خويش و تدريج و ترتيب وضع اشیاء به طبيعت‏ اقتداء شود تا كمالى كه قدرت الهى در طبيعت از طریق تسخير متوجه آن گردانيده است، از صناعت بر وجه تدبير به وجود آید. خواجه نصیر روش تهذیب نفس و اکتساب فضائل را بر اساس این روش تاسیس می­کند؛ زیرا تهذيب اخلاق و اكتساب فضايل، امر صناعى است که لازم است به طبيعت اقتدا کند بر این اساس باید ابتدا ترتيب وجود قوا و ملكات در بدو خلقت انسان دانسته شود، تا مطابق آن فطرت اصلاح شود. کودک در ابتدا قوه طلب غذا سپس قوت غضب برای دفع موذیات و قوه نطق و تميز در او حاصل می­شود، برای بدست آوردن فضائل که امور صناعی است نیز همین ترتیب قانون طبیعی رعایت شود. بر این اساس ابتدا به تعديل قوه شهوت سپس قوه غضب بپردازد اگر هر یک از این قوا معتدل باشد پس در حفظ اعتدال و ملكه گردانيدن اعتدال تلاش شود و اگر معتدل نیست، ابتدا به اعتدال آن بپردازد سپس در تحصیل ملکه اعتدال آن قوه بکوشد. پس از تهذيب اين دو به تكميل قوه نظرى پرداخته شود.[1]

مبدا صنعت طبیعت است و غایت آن نیز در تشبه به طبیعت است. فاعل باید صنعت را در طریقی قرار دهد که کمال تشبه به طبیعت را داشته باشد. این امر زمانی حاصل می­شود که در تقدیم و تاخیر اسباب و قرار دادن هر چیز به جای خویش و ترتیب و تدریج به طبیعت اقتدا شود تا قدرتی که در طبیعت به تسخیر الهی وجود دارد از صناعت از طریق تدبیر حاصل شود(طوسی، 1389: 114). از آنجا که هر غایتی دارای غایتی است تا سرانجام به غایت الغایات که حق تعالی است بر می­گردد؛ لذا در برخی از تعابیر کمال و غایت صنعت را در تشبه به صانع حکیم ذکر می­کنند(اخوان الصفا، 1400: 1/290، ملاصدرا، 1366: 6 / 2). یکی از معانی این گونه تعابیر این است که صانع صنعت را به گونه ای در جهت کمال خود بکار گیرد که او را به سمت اخلاق الهی (تشبه به صانع)سوق دهد. ملاصدرا می­گوید:«لا خير في صنعه صانع افضل من ان يكون الغايه الموديه اليها ذلك الصنع هي ذات الباري‏ جل ذكره.» (ملاصدرا، 1981: 7/ 107).

با توجه به اینکه صنعت تقلید از طبیعت است. لازم است توضیحی درباره این مفهوم ذکر شود. «طبیعت» یکی از رایج­ترین و مبنایی­ترین مفاهیمی است، که در علوم مختلف در حوزه تمدن اسلامی به معانی متعددی به کار رفته است.[2] این اصطلاح معانی زیادی دارد، در اینجا به عمده­ترین معانی، اشاره می شود. سابقه این اصطلاح به آثار فیلسوفان اولیه یونان باستان بر می­گردد. ارسطو این اصطلاح را به عنوان یکی از مفاهیم کلیدی تفکر خود بکار گرفت. این مفهوم در قرون وسطی و دوران جدید معانی متعددی را به خود گرفت. طبیعت امروز به معنای عالم جسمانی شایع است، اما در قدیم کاربردهای مختلفی داشته است. ابن سینا معانی گوناگونی را برای طبیعت ذکر کرده است، یکی از آنها منشأ حرکت و سکون بالذات شی است(ابن سينا، 1405: 1/ 31، جرجانی، 1370: 61).این معنا در طبیعیات بیشتر استعمال می­شود. طبیعت، به معنای آنچه نظام وجود بر آن است، نیز به کار رفته است(ابن سینا، 1400: 2/ 77). این کاربرد یکی از معانی ارتکازی و شایع طبیعت است.[3] یکی دیگر از معانی طبیعت، ذات هر چیز است (ابن سینا، 1400: 2/ 77). ذات هر چیز دارای اقتضائاتی است از این رو یکی دیگر از معانی طبیعت، مقتضای ذات شی است. مانند: حرارت برای آتش و سقوط سنگ از بالا به پایین (ابوالبرکات،1373: 2/ 5). این معنا از طبیعت، طبعی یا طبیعی گفته می­شود که گاه در برابر قسری به معنای آنچه در اثر عوامل بیرونی در شی موثر است به کار می­رود. طبیعت در مواردی به معنای صورت نوعیه است(طوسی، 1384: 2/ 274)یکی از رایج­ترین معانی طبیعت در طب به معنای قوه مدبره بدن است، که بدون آگاهی فعالیت می­کند.[4]

معانی مختلفی که برای طبیعت ذکر شده، برخی از آنها جنبه­های گوناگون طبیعت را بیان می­کنند. یکی از شواهد این ادعا برخی از عبارات حکما است. معانی مختلفی که برای طبیعت ذکر شده، برخی از آنها جنبه­های گوناگون طبیعت را بیان می­کنند، شیخ اشراق اطلاق طبیعت بر صورت و مبدا آثار را، اعتباری می داند، به این معنا که از جهت مبدا آثار، طبیعت است و از جهت تقوم دادن به وجود ماده و تحقق حقیقت نوع، صورت است(سهرودی، 1380: 1/ 364). ملاصدرا نیز در مورد معانی گوناگون «صورت» نیز چنین رویکردی دارد. وی همه معانی مختلف «صورت» را که عده­ای آن را مشترک لفظی می­دانند به مفهوم «کون الشی بالفعل» ارجاع می­دهد(ملاصدرا، بی تا: 249). در مورد اصطلاح طبیعت نیز برخی از آنها بیش از آنکه تعریف حقیقی طبیعت باشد ناظر به خصوصیات و جنبه های مختلف طبیعت است. در اینجا صرفنظر از ارائه یک تعریف حقیقی(تعریف به حد) از طبیعت که دشواری این گونه تعاریف مورد توجه حکما بوده و امروزه نیز تشکیکاتی که در ذات گرایی شده است- مجموع خصوصیات طبیعت را چنین بیان می کنیم. هر شی طبیعی دارای ذاتی است(ابن سینا، 1400 : 2/ 77). که آن ذات مبدا افعال، آثار و حرکات آن شی است (همو، 1405: 1 / 29-30). این طبیعت عملکرد آن به تسخیر خداوند تبارک و تعالی (همو، 2005 : 1/ 308)و افعال آن بر اساس خیر و صلاح است(همو، 1405: 1/ 71)و طبیعت فعل باطل(ملاصدرا، 1380 :456) و کار اتفاقی و بیهوده انجام نمی­دهد.(همو، 1981: 5/ 222) با توجه به اینکه طبیعت دارای حرکت است ضرورتاً غایت دارد و نیز بر اساس مبانی ملاصدرا، مرتبه‌ي نازلی از شعور و آگاهی در آن یافت می­شود. (همو، 1380 :141) طبیعت به این معنا محور وحدت حقیقی شی نیز هست و در هر یک از بسائط(آب، آتش، خاک و باد) و مرکبات(معدنیات، نباتات، حیوان و انسان) با احکام خاص خود وجود دارد.

  • صنعت؛ متمم طبیعت

یکی از مسائلی که حکما اسلامی به آن ­پرداخته­اند، نقش صنعت نسبت به طبیعت است. از دیدگاه حکما حقیقت صنعت، همان تکمیل و تتمیم طبیعت است. زیرا طبیعت به تنهایی برای انجام افعال کافی نیست از این رو به صنعت محتاج است تا با کمک آن افعال خود را به سهولت انجام دهد. (العامرى، 1375: 286- 249)طبیعت بدن در مواجهه با بیماری به تنهایی کفایت نمی­کند. از این رو طبیب برای تکمیل و تتمیم این نقص طبیعت را برای مبارزه با بیماری یاری می­کند و یا بدن انسان از آن جا که به طور طبیعی عاری از لباس و پشم است، به پوشیدن لباس محتاج است. از این رو صنعت نساجی شکل می­گیرد. غذای انسان نیز به صورت طبیعی و آماده در طبیعت وجود ندارد، لذا انسان برای ادامه حیات به غذا نیاز دارد و صنعت طباخی جهت تکمیل کار طبیعت صورت می­گیرد و حول این صنایع اصلی، صنایع فرعی به عنوان اعوان و انصار شکل می­گیرند.

ملاصدرا در شعری درباره نقش تکمیلی صنعت نسبت به طبیعت می­گوید:

چون طبیعت ناقص آمد در هنر از صناعت می کنندش منجبر

صنع تتمیم طبع آمد درست فهم این معنا نکو کن از نخست

(ملاصدرا، 1382: 26- 27)

به مقدم بر صنعت است، زیرا طبیعت از حکمت محض الهی صادر می­شود و صنعت از محاولات و اراده انسانی و به سبب استمداد از امور طبیعی به وجود می­آید(طوسی، 1389: 113). براساس تقدم طبیعت بر صنعت، نسبت شی طبیعی به صناعی مانند نسبت شی طبیعی با قسری است.«الصناعی بالنسبه الی الطبیعی کالقسری الیه» (شهرزوری، ۱۳۸۳ـ۱۳۸۵ : 506-505 )[5] وضعیت قسری حالت عارضی است که خارج از ذات شی به واسطه یک عامل بیرونی بر طبیعت شی عارض می­شود، صنعت نیز نسبت به شی طبیعی چنین وضعیتی دارد. بر اساس تاخر رتبی صنعت بر طبیعت، امر صناعی هیچ گاه جایگاه فعل طبیعی را نمی­گیرد«و الصنعه لاتقوم مقام فعل الطبیعه»(طرطوشی، بی تا: 433، كبرى زاده، /2002 ق‏1422:‏1 /320). نه تنها طبیعت بر صنعت مقدم است صانع نیز بر مصنوع خویش هم به تقدم زمانی و هم به تقدم رتبی مقدم است (قباديانى‏، 1384: 116).

  • نگرش تشکیکی

یکی از اصول حاکم بر جهان بینی حکما اسلامی، نگرش تشکیکی به امور است. در جهان بینی دانشمندان اسلامی همه امور در یک نسبت تشکیکی ملاحظه می­شوند.[6] از تشکیک در مراتب موجودات که فلاسفه خصوصاً حکمت صدرایی مطرح می­کنند(ملاصدرا،1981: 7/110). تا نگرش شرافتی به علوم(ملاصدرا، بی تا:4) امکنه(فارابی، 1996: 53) ازمنه(توحیدی،۱۴۰۰: 143)، اجسام (ابن رشد، ۱۳۷۷: 1/ 128)عناصر،(گنابادى، 1408 : ‏3/ 66) اشکال، ابن سینا، 1383: 22)مزاج و اعضا بدن انسان(ابن سینا، 2005 : 3/ 54)و صنایع(ملاصدرا، 1302: 318)سلسله مراتبی از اشرف و اخسّ قرار دارند. صنایع و حرفه­ها نیز مانند سایر امور، مشمول تفکر سلسله مراتبی هستند. براساس همین نگرش بود که یکی از ویژگی های نبی عدم اشتغال به صنایع خسیسه نظیر حجامت، ذکر کرده اند. زیرا نبوت اشرف مناصب است که مقتضی غایت اجلال است(حامد حسين‏، 1366: 11/485)در این گونه صنایع کرامت انسان حفظ نمی­شود لذا شایسته نیست نبی و امام به این امور بپردازد(فارابی، 1374: 118، همو، ۱۴۱۳: 158). مهمترین معیارهای فضل و شرف صنایع که مبنای نگرش تشکیکی است، عبارتند از:

  1. موضوع و متعلق صنعت: یکی از رایج­ترین معیارهای تفاضل صنایع موضوع صنعت است. صنایعی که موضوع آن شریف است، افضل از صنایعی است که موضوع آنها امور خسیس و دانی است؛
  2. منفعت صنعت: صنعتی که فایده و نفع آن بیشتر است، با ارزش­تر از صنایع کم اهمیت است. منفعت صنعت می­تواند به لحاظ فرد یا جامعه یا هر دو باشد که در این صورت به کمال نزدیک­تر است؛
  3. ضرورت و نیاز: هر چه نیاز فردی و عمومی به صنعتی بیشتر باشد، اهمیت آن نیز بیشتر است؛
  4. عدم تنافر با طبع: برخی از صنایع طبع انسان از آن تنافر دارد؛ لذا ارزش پایین­تری نسبت به صنایعی دارند که با طبع سازگاری دارند. معیار در این موارد عرف عقلا است نه به حسب فرد خاص.
  5. تاثیر در کمال: کمال صنعت در نسبت با میزان تاثیر آن بر کمال انسان سنجش می­شود. هر چیزی که در کمال انسان موثر است به نسبت تاثیر آن در کمال انسان، دارای ارزش است. هر صنعتی که همه یا اکثر این معیارها را داشته باشد رئیس صناعات و افضل صناعات است و سایر موارد نیز به ترتیب واجدیت این معیارها روشن می­شود.[7]

از دیدگاه دانشمندان اسلامی صنایعی که حاصل کمالات ذاتیه نفس باشند مثل: صحت رای و شجاعت، بر سایر صنایع تقدم دارد. این صنایع برخاسته از ملکه راسخ نفسانی است که از گوهر نفس بر می­خیزد، برخی از صنایع حاصل کمالات نفس و بدن است، این گونه امور صنایع متوسطین است مثل: تجارت، عمارت، برخی از صنایع نیز به خاطر انتساب آنها به انبیاء(علیهم السلام) دارای شرافت هستند، مانند: نجاری که شغل حضرت نوح(علیه اسلام) و خیاطی شغل حضرت ادریس(علیه السلام) بوده است. برخی از صنایع نیز منافر با طبع است و از صنایع پست به شمار می­روند(طوسی، 1389 :171-172، دارابی، بی تا: 2/746). خواجه نصیر بر اساس نگرش سلسله مراتبی، صنایع را به شریف(مانند صناعت وزراء، ادبا و فضلاء) خسیس(ساحری، دباغی و کناسی) و متوسط(آهنگری و درود گری) تقسیم می­کند(طوسی، 1389 :171- 174).

اخوان الصفا ملاک تفاضل صنایع را یا از جهت موضوع(مانند: عطاری) یا از جهت مصنوعات (مانند: کنّاسی) یا از جهت منفعت عمومی صنعت(مانند: حمام) یا از جهت شرافت ذاتی صنعت(نظیر: صناعت موسیقی) تقسیم می­کنند(اخوان الصفا، 1362: 1/ 288-289)تقسیم صنایع به صنایعی که انسان احتیاج ضروری به آن دارند(مانند: کشاورزی، بنایی) و صنایعی که از لحاظ موضوع شریف هستند(قابلگی، نویسندگی و پزشکی) نیز حاکی از نگاه تشکیکی به انسان است(ابن خلدون1369: 803). از دیدگاه حکیم میرفندرسکی برخی از صنایع نافعِ ضروری­اند[8] (مانند: آهنگری)، برخی نافع غیر ضروری(مانند: لباس شویی)، برخی از صنایع قلیل النفع­اند(مانند: صیادی، مار بازی) برخی متمم فعل طبیعت­اند(مانند: طبابت، دامپزشکی) برخی مزَین به فعل طبیعت­اند(مانند: صباغی، نقاشی). از دیدگاه وی اشرف صنایع، صنعت صاحبان شریعت و اخسّ آنها صنعت غیر ضروری قلیل النفع و الخیر است. (مانند: صیادی و ماربازی) سایر صنایع متوسط­اند که در خست و شرف متفاوت­اند(همان ، 95-93).

  • تبیین متافیزیکی از وجود صنایع

از دیدگاه فلاسفه وجود صنایع برای انسانها ضرورت دارد. ضرورت وجود صنعت برای آدمی ناشی از نحوه زیست انسان در جهان است. خلقت انسان به گونه­ای است که ناچاراً نیاز خوراک، پوشاک و مسکن دارد. هر یک از این سه نیاز اصلی منشا پیدایش فروعات دیگری می­شود. هر صنعتی به ابزار و آلات خاصی نیاز دارند از اینجا ضرورت وجود معادن گوناگون، جهت تامین ابزار و آلات به وجود می­آید. از آنجا که هر صنعتی به محصولات سایر صنایع محتاج است؛ لذا ضرورت اجتماع، تعاون و همکاری و به تبع آن قانون، محل رفع منازعات و به دنبال آن شکل­گیری حکومت ضرورت پیدا می­کند(غزالی، بی تا: 9/ 203- 196)

یکی از ویژگی­های انسان استنباط صنایع است. حیوانات دیگر به ویژه پرندگان نیز صناعاتی دارند؛ این صنایع از استنباط و قیاس ناشی نشده است، بلکه ناشی از سرشت و تسخیر الهی است به همین خاطر مختلف و متنوع نیست و بیشتر برای مصلحت و ضرورت نوع به وجود آمده و نه مصالح شخصی؛ اما بسیاری از صناعات انسانی برای مصالح شخص است(نائیجی، 1387: 493. ابن سینا، 1375: 281).

ملاصدرا یکی از اقسام محبت را، «محبت صناع در اظهار صنایع» و حرص آنها بر تتمیم و شوق آنها به تحسین و تزیین صنایع می­داند. از دیدگاه ملاصدرا محبت صناع به صنعت گویا یک امر غریزی است که سبب مصلحت خلق و انتظام احوال می­شود:

«و منها محبه الصناع في اظهار صنائعهم ‏و حرصهم على تتميمها و شوقهم الى تحسينها و تزيينها كأنه شي‏ء غريزي لهم لما فيه من مصلحه الخلق و انتظام احوالهم الحكمه» (ملاصدرا، 1981: 7/ 164-165)

تلقی غریزی بودن محبت صناع به صنعت خود به نکته لطیفی اشاره دارد، زیرا اگر این نوع علاقه و شوق به صنعت نباشد، صناع به تکمیل و تحسین صنایع نمی­پردازند و رغبتی به کار خود ندارند. شوق به کار و حرفه از خصوصیات حرفه­های قدیم بوده است. امروزه با ماشینی شدن حرفه­ها، صنعتگران رغبتی به صنعت خود ندارند و بین کارگر و محصول کار یک رابطه ماشینی صرف حاکم است. در حرفه­های جدید بیش از آنکه شوق به کار سبب استمرار آن باشد، انگیزه­های سرمایه­داری و اقتصادی سبب تداوم کار شده است.

حکیم میرفندرسکی رویکرد متافیزیکی به ضرورت صنایع دارد. از دیدگاه میرفندرسکی استکمال موجودات از سه طریق است: الف) طبیعت که به اشیاء بی جان تعلق دارد و به طور طبیعی و جبلی مبدا آثار است؛ ب) حواس که به جانداران تعلق دارد؛ ج) عقل که اختصاص به انسان دارد. عقل سه کارکرد دارد: یا کار آن به اصلاح جهان، نظام کل یا به نظام نوع یا به نظام شخص مربوط است. نظام شخص، نظام نوع و نظام کل بدون اجتماع(جامعه) شکل نمی­گیرد؛ زیرا اگر شخص نباشد، نوع نیست و اگر نوع نباشد جزئی از کل نیست و اگر جزئی از کل نباشد، کل بر نظام خود نباشد. شخص انسان بدون همکاری ابنای نوع و جنس محال الوجود است؛ زیرا هر یک از اشخاص انسانی احتیاجاتی دارند که به سایر افراد انسانی محتاج هستند، بنابراین بدون وجود انسان نظام کل مختل می­شود و وجود انسان نیز محتاج همکاری و تعاون و انواع پیشه­ها و حرفه­ها است(میرفندرسکی، 1387: 81-85). میرفندرسکی بر مبنای تشابه عالم صغیر(انسان) با عالم کبیر(جهان)، معتقد است همان گونه که هر یک از اعضای انسان کارکرد خاصی دارد و هیچ عضوی در بدن معطل نیست و اگر یکی از اعضا فعالیت خود را انجام ندهد، به سایر اعضا نیز اختلال وارد می­شود و هر گاه چنین شد باید در معالجه آن کوشید تا به قدر امکان علاج شود در عالم کبیر نیز چنین است. در عالم کبیر هر شخصی به منزله عضوی است که باید کاری را انجام دهد و اگر آن کار را نکند به منزله عضوی فاسد است که خلل آن به کل عالم سرایت کند(همان، صص88-87)

  • حکیمانه بودن تنوع صنایع

در بین حکما اختلاف افراد در صنایع و حرفه­ها برخاسته از حکمت الهی است؛ زیرا اگر همه مردم به یک صنعت رو آورند، سایر حرفه­ها و صنایع تعطیل می­شوند در این صورت مردم قادر به سامان دادن زندگی اجتماعی نیستند و ادامه حیات برای انسان­ها میسر نخواهد بود. از این رو باید هر کسی صنعتی پیشه گیرد تا نظام اجتماعی سامان یابد. غزالی معنی حدیث«اختلاف امتی رحمه» را اختلاف افراد در حرفه­ها و صناعات تفسیر کرده است(غزالی، بی تا : 5/ 11). به اعتقاد خواجه نصیر اختلاف صناعات و عزائم مقتضای حکمت الهی است. اگر همه انسان­ها به یک صنعت روی­آورند، سبب تعطیلی نظام اجتماعی می­شود. همان طور که اگر همه انسان­ها توانگر باشند، به یکدیگر کمک نمی­کنند و همچنین است اگر همه فقیر باشند هیچ کس نمی­تواند به دیگری کمک کند؛ (طوسی، 1389 : 209)بنابراین تنوع در صنایع و عزائم لازمه نظام اجتماعی است و اگر چنین نباشد هیچ کس به صنایع پست که مورد نیاز جامعه است همت نمی­گمارند. لذا در جامعه همواره افرادی هستند که همت بالایی ندارند و به این مشاغل می­پردازند(دارابی، بی تا: 2/750)بر همین اساس خداوند حکیم استعدادها را متفاوت خلق کرده است، تا اتقان و حس در ترتیب نظام عالم فوت نشود و مردم بتواند مصالح خود را پیگیری و احتیاجات خود را برآورده کنند(كاشانى،1380: 587).

این تفاوت استعدادها به علت‏هاي زمينه‏ساز و مادّي مربوط است و درمان‏پذير می باشد مي‏توان آن‏ها را ترميم كرد(جوادی آملی، 1389: 18/ 507)از دیدگاه ملاصدرا همان گونه که مرتبه و جایگاه هر موجودی متفاوت است و نمی­توان سوال کرد مثلاً: چرا انسان اشرف از حیوان است یا چرا آب طاهر و سگ نجس است، ارواح انسانی نیز به حسب فطرت اولی و صفا و کدورت و ضعف و قوه و درجات قرب و بعد از حق تعالی متفاوت هستند. خداوند به ازاء هر روحی موادی که مناسب آنها است تقدیر می­کند، از حاصل مواد و افاضه ارواح استعدادهای مختلفی پدید می­آید که برخی از آنها مناسب بعضی از علوم و برخی دیگر مناسب علوم دیگری است. برخی از انسان ها به صناعات و اعمال خاصی گرایش دارند و انسان­هایی به گونه­ای دیگر خلق شده­اند. ملاصدرا در یک تبیین وجودی از تنوع اراده­ها و صنایع در جامعه انسانی، تنوع صنایع را مقتضای نظام احسن می­داند. عنایت الهی اقتضاء دارد که نظام وجود، اکمل، اتم باشد از این رو انگیزه­ها، اراده­ها، اشواق و صنایع متنوع می­شود، زیرا روی آوردن انسان­ها به یک صنعت سبب اختلال نظام جامعه می­شود(ملاصدرا، 1366 : 1/ 195-193، ملاصدرا، 1366 : 142). ارتباط دادن تکثر صنایع به حکمت الهی مبتنی بر بینش توحیدی به عالم است در جهان بینی سنتی همواره مادیات با معنویات و ملک با ملکوت پیوند داده می­شود؛ بنابراین نفس وجود کثرت و تنوع در جامعه در حد متعارف ضروری است.

  • تناظر صنعت با قوای انسان

بر اساس نگرش فیلسوفان اسلامی نظیرملاصدرا هر صنعتی ما به ازاء یکی از قوای انسان است که جهت تامین و تتمیم فعالیت می­کنند. ملاصدرا صنایع ضروری و اساسی را کشاورزی، نساجی و بنایی می­داند و سایر صنایع، خادم، مقدمات یا لواحق این امور هستند. هر یک از این سه حرفه ما به ازای قوای انسان هستند. کشاورزی، جهت تامین غذا، نساجی، جهت تولید لباس و بنایی برای ساختن خانه است. صنعت قابلگی در برابر قوه مولده و طبابت متناظر با قوه دافعه و فعالیت خباز همانند قوه هاضمه است.[9] بدین ترتیب بخشی از شعر ملاصدرا در مجموعه اشعار مثنوی او چنین آمده است:

هست عالم جمله، انسان کبیر نفس کلی مستنیر از عقل پیر

اهل صنعت چون قوای خادمه جاذبه یا دافعه، یا هاضمه

هر یکی در کار خود فرزانه اند در مقام گرمی هنگامه اند

پوست در انسان اگر پشمین بدی حاجتش درپوستین کم تر شدی

اهل صنعت ها، سه صنعت می شناس من بگویم با تو هر یک را قیاس

اوّلش برزیگری بهر غذا تا پذیرد روح، قوّت از نما

لیک اگر اسباب علوی بنگری جُز طبیعی نبود این صنعتگری

پس دگر نسّاجی از بهر لباس تا دهد جلد صناعی را اساس

پس دگر بنّا ز بهر مسکنی کز عدو باشد کسان را مأمنی

این سه صنعت اصل صنعت ها بود جمله صنعت ها فرود این رود

هست نهصد پیشه فرع این سه تا دون این باشند اندر هر بها(ملاصدرا، 1382: 26- 27)

  • خدمت دانی به عالی

یکی از اصول حاکم بر تفکر حکمت اسلامی اصل استخدام موجود دانی براي عالي است. این اصل را می­توان در مسئله صنایع نیز بکار گرفت، بر اين اساس موجود دانی خادم موجود عالی است. تقسیم موجودات به خادم و مخدوم یکی از ویژگی­های این نوع از تفکر است. این تفکر درباره نسبت علوم مختلف با یکدیگر، اعضا بدن و صنایع نیز بکار گرفته می­شود. بر این اساس موجودات نباتی خادم مراتب حیوانی و حیوانات خادم وجود انسان اند. انسان به لحاظ وجودي به گونه­اي خلق شده­ كه برای بقا و رشد می­تواند، هر یک از مراتب مادون را به تسخیر خود در آورد. ملاصدرا درباره این اصل می گوید:

«جعل‏ الناقص‏ منها عله للتمام و سببا لبقاء الكامل و الادون خادما للاشراف و معينا له و مسخرا له. و بيان ذلك ان النبات الجزئي لما كان ادون رتبه من الحيوان الجزئي و اخسّ حاله منه جعل جسم النبات غذاء لجسم الحيوان و ماده لبقائه و جعل النفس النباتيه في ذلك خادمه للنفس الحيوانيه و مسخره لها و هكذا ايضا لما كانت رتبه نفوس‏الحيوانات انقص و ادون من رتبه النفس الانسانيه جعلت خادمه و مسخره للناطقه و على هذا الحكم و القياس لما كان في بعض الحيوانات ما هو اتم خلقه و اكمل صوره جعلت النفوس الناقصه منها خادمه و مسخره للتامة الكامله منها و جعلت اجسادها ماده و غذاء الاجساد التامه منها و سببا لبقائها لتبلغ الى اتم غاياتها و اكمل نهاياتها» (ملاصدرا، 1981: 7/ 101-102)

در صنایع نیز برخی از صناعات رئیسه و رئیس الصناعات هستند و همه صنایع در خدمت آن می­باشند. مثل: صناعت رئیس مدینه فاضله. برخی بر عکس صنایع مادون هستند که خادم هستند ولی مخدوم قرار نمی­گیرند و برخی صنایع از یک جهت خادم و از جهت دیگر مخدوم هستند.

حکیم شهرروزی معتقد است: که عناصر اربعه، نبات و حیوان، از سه طریق «ماده»، «آلت» و «خدمت» به انسان کمک می­کنند؛ اما انسان چون موجود شریف است و شریف در خدمت دانی قرار نمی­گیرد؛ لذا کمک انسان به مراتب پایین­تر از خود از طریق«آلت» و «بالعرض» است. افراد نوع انسان همدیگر را از طریق«خدمت» کمک می­کنند. برای فهم تفاوت «ماده»، «آلت» و «خدمت» لازم است که توضیح داده شود که اعانت بر سه قسم است: اول به صورت معین(کمک کننده) که جزء شی است مثل: اعانت نبات به حیوان که نبات غذای حیوان و جزء آن می­شود. در این صورت به معین، «ماده» گفته می­شود؛ دوم: معین بین شی محتاج به اعانت و بین فعل آن متوسط قرار می­گیرد در این حالت به معین «آلت» گفته می­شود، مانند: اعانت آلات قوه غاذیه در رساندن غذا به اعضا ؛ سوم: اینکه معین خود مستقلا دارای فعلی است که این فعل کمال برای شی محتاج به اعانت است. این معین را «خدمت» می­گویند. مثل اینکه عبد مالک خود را خدمت می­کند(شهرزوری، ۱۳۸۳ـ۱۳۸۵: 507)

  • پیوند صنعت با معنویت

در نگرش حکما و دانشمندان اسلامی بین صنعت و معنویت ارتباط وثیقی وجود دارد آنان همواره ساختار علوم و صنایع را مبتنی بر جهان بینی الهی می کردند. رساندن کار به کمال و غایت مطلوب، عدالت ورزی، عفت، مروت، جوانمردی، ورع، تقوا، پرهیز از حرص، طمع، غش و تدلیس از اخلاق حرفه­ای صنایع سنتی است.(دارابی، 1366 : 2/ 750 ، گولپینارلی، 1379: 94) نهی از پرداختن به صنایع غیر ضروری یعنی صنایعی که جهت تزیین و طلب نعمت بیشتر در دنیا است. مانند: رنگرزی، از مصادیق زخاف دنیا است که اهل دین از آن کراهت دارند(غزالی، بی تا : 5/ 10)

در شغل و حرفه نیز باید اصول فتوت و جوانمردی رعایت شود؛ لذا در ضمن فتوت نامه­ها، آداب اخلاقی حرفه­ها ذکر می­شد. آنها در این راستا سعی می­کردند، تا منشا مشاغل را به انبیاء و ائمه اطهار(علیهم السلام) برگردانند. برای این منظور نیای هر صنعت و حرفه­ای را به انبیاء(علیهم السلام) بر می­گردندند. حضرت زکریا(علیه السلام) نجار، حضرت داود نبی(علیه السلام) کشاورز و سپس زره سازی، حضرت سلیمان(علیه السلام) زنبیل بافی، حضرت ادریس(علیه السلام) خیاطی، حضرت ابراهیم و حضرت موسی (علیهم السلام)، چوپانی، حضرت صالح و جرجیس(علیهم السلام) به تجارت اشتغال داشتند(گولپینارلی، 1379: 94-95)صنعت­گر باید شغل خود را در راستای قرب و رضای الهی انجام دهد در این صورت کار و عبادت با همدیگر یکی می­شوند و بین صنعت و معنویت پیوند برقرار می­شود. هر خلق و صنعتی نیز باید سبب قرب انسان به خدا شود در غیر این صورت سبب هلاک و شقاوت انسان می­شود(ملاصدرا، 1366 : 6/ 3)آنان سعی می­کردند تا صنعت و حرفه با عناصر معنوی (شوان، 1386: 31-32/ 184)و راز ورزی و تاویل­های عرفانی و نمادین(گنون ،1361: 69)پیوند بزنند. در گذشته ورود یک شخص به یک صنعت همراه با آداب، کار آموزی، کسب اجازه از استاد فن و حق بازکردن دکان بدست او به همراه مراسم خاصی بود که فرد را آماده می­کرد تا به کار خود نگاه مقدس و عبادی داشته باشد و به شغل و صنعت او چهره­ای باطنی و عرفانی می­بخشید (گولپینارلی، 1379: 130)از دیدگاه حکما اگر انسان­ها فلسفه احتیاج به مشاغل و صنایع دنیوی را بدانند به اندازه نیاز و ضرورت و تناسب آن با هدف و غایت خود به زندگی دنیا می­پردازند. اگر انسان­ها به حد ضرورت اکتفا نکنند و به تکاثر و تفاخر روی آورند در ویل دنیا گرفتار می­شودند. از آنجا که دنیا حد یقفی ندارد، هر بابی از آن ابواب دیگری را به دنبال دارد و هر شغلی از آن مشاغل دیگر را. گویا چاه عمیقی است که هر کس در پرتگاهی از آن بیفتد در پرتگاه دیگر سقوط می­کند (غزالی، بی تا : 196- 203)

  • نگرش کیفی

یکی از خصوصیات علم و صنعت قدیم غلبه رویکرد کیفی است. این رویکرد خصیصه علوم قدیم است. در رویکرد کیفی در تحلیل یک شی از مقیاس­ها و مفاهیم کیفی نظیر: جوهر، عرض، جنس، فصل، نوع، حرارت، برودت، رطوبت، یبوست و شدید، ضعیف، کثیر، قلیل و … استفاده می­شود با مراجعه به آثار قدما در علوم تجربی کثرت استعمال مفاهیم کیفی روشن می­شود. در این نگاه تفاوت میان اشیا به امور کیفی و بسیط منتهی می­شود. یکی از خصوصیات تفکر کیفی، نگرش تشکیکی به صنعت است. نگرش تشکیکی یک مواجهه کیفی به اشیاء است که با تفکر کمّی سازش ندارد. از دیدگاه فارابی صنایع از سه طریق«نوع»، «کمیت» و «کیفیت» از یکدیگر تفاضل پیدا می­کنند. در اختلاف صنایع به نوع، یک نوع از صنعت از دیگر صنایع افضل است. مثل: صناعت ریسندگی که بر برخی از انواع صناعات برتری دارد. در تفاضل به کمیت افراد یک نوع بر دیگری برتری دارند مثل: دو کاتب در علم کتابت که علم یکی از دیگری بیشتر است. تفاضل به کیفیت مثل اینکه دو فرد کاتب علم یکی به کتابت دقیق­تر از دیگری است(فارابی، 1374 : 135-136)در این رویکرد تقسیم بندی اشیاء بر اساس نگرش کیفی صورت می­گیرد و مرز بین اشیا بیش از آنکه با امور کمی تعیین کند از طریق امور کیفی و مفاهیم تشکیکی انجام می­شود.

  • تنوع روشی

یکی از خصوصیات صنایع سنتی، متنوع بودن روش و منبع پیدایش آنها است. این خصوصیت نه تنها اختصاصی به صنایع سنتی ندارد بلکه علوم سنتی معمولا چنین خصوصیتی دارند. علوم سنتی منابع و روش پیدایش آنها متفاوت است. به عنوان مثال در طب سنتی با استفاده از مشاهدات و تجربیات مردم ( طب فولکلور) دستاوردهای مکاتب طبی مختلف، (طب یونانی، هندی، عربی و…)، درمان بیماری از طریق الهام قلبی، یادگیری از حیوانات[10]، رویا[11]، میل و طلب طبیعت به چیزی[12] به تداوی بیماری و کشف خواص ادویه می­پرداختند. طب مدرن از این جهت انحصار گرا و دستاوردهای آن صرفاً بر روش­های آزمایشگاهی و تحقیقات آکادمیک مبتنی است. نصر درباره تنوع روشی در علوم اسلامی می­نویسد:

«در علوم اسلامي … يك روش منحصربه فرد براي فهم و بررسي طبيعت وجود نداشته، بلكه مشاهده و تجربه، استدلال و تفكر، مآخذ پيشينيان و كتب آسماني، هر كدام به نوبه خود طريقي بوده اند براي كسب علم درباره بنيان و چگونگي پيدايش جهان» (نصر،1339: 82 )

در صنایع سنتی نیز این حکم جاری است. صنایع سنتی از طریق روشهای مختلفی شکل می گرفت. این صنایع علاوه بر روش های علمی رایج آن روزگار، بخش قابل توجه ای از آنها مبتنی بر تجربیات و مهارت های عملی بود که تحت تاثیر فرهنگ­ها و تمدنهای مختلف به وجود می­آمد. صنایع گذشته گاه مبتنی بر علوم غریبه که توجیه علمی برای آنها وجود نداشت اما به جهت اینکه منابع شکل گیری صنایع متعدد بود لذا این گونه صنایع امکان ظهور می یافتند. در برابر این خصلت صنایع سنتی تکنولوژی مدرن قرار دارد که مجاری شکل گیری آن عمدتاً مبتنی بر روش های آزمایشگاهی و علوم فنی و مهندسی مدرن قرار دارد و هر صنعت و کشف جدیدی باید بر اساس علوم تکنیکی و کمی مدرن قابل تبیین علمی باشد تا بتواند به عنوان یک صنعت جدید و جهانی حضور عینی پیدا کند.

[1]. مرحوم نراقی نیز در معراج السعاده همین روش را دنبال می­کند. از دیدگاه وی افعال طبیعت و حرکات طبیعی به جهت استناد به مبادی عالیه و مصادر متعالیه، مطابق حکمت و بر اساس ترتیب اتم و اخسّ است. بر این اساس انسان در تحریکات صناعی خود به تحریکات طبیعی اقتدا می­کند و از احکام طبیعت متابعت می­نماید.(نراقی، 1378: 63) این روش بعدها مورد توجه سایر دانشمندان اسلامی در حوزه اخلاق قرار گرفت و آنها به تاسی همین روش به تاسیس مبانی نظری تهذیب نفس پرداختند(طوسی، 1389 :118- 113، دوانی، 1602: ۱۲۴، آملی، 1381: 380-377. نراقى، بی تا: ‏1/123)

[2]. دامنه اطلاق طبیعت همه اشیاء مادی و اجسام و حتی افلاک را در بر می گیرد(تهانوى،1996: 4/ 908- 909).

[3]. به عنوان مثال گفته می­شود طبیعت زن لطیف، طبیعت مرد استقامت و عاشق بودن است. استاد مطهری در کتاب نظام حقوقی زن در اسلام اساس بسیاری از مباحث را بر اساس تفاوت طبیعت زن و مرد مطرح کرده به نظر می رسد مراد ایشان از طبیعت در این کتاب این معنا است(مطهری، [بی تا‏]: 19/ 52 ، 188، 303، 311).

[4]. در طب سنتی درمان بر اساس طبیعت صورت می گیرد. در این روش درمانی معتقدند که بر وجود انسان قوانین و اصولی حاکم است که آنها را از آسیب و مضرات درمان می­دارد. وظیفه طبیب آگاهی از عملکرد طبیعت و کمک به حفظ و تعادل آن است در این مکتب وظیفه طبیب بیرونی کمک به طبیب درونی است. در این نگاه بدن انسان یک سیستم یک پارچه است که اجزای آن تناسب و ارتباط تنگاتنگی با هم و با عالم هستی دارد (ناظم، 1389: 22-23، هروی، 1378: 253).

[5] . شهرزوری در نزهه الارواح می گوید: «صناعت از طبیعت حکایت نمی کند … مگر برای فرودی رتبه صناعت ازو»( شهرزوری، 1383: 433).

[6]. نگرش سلسله مراتبی به جهان و انسان چنان در تفکر جهان بینی سنتی ریشه دوانده بود که گاه در حوزه تفکری آن زمان این سوال مطرح بود که در بین اعضا بدن کدام یک از دیگری افضل و اشرف است برخی قلب و برخی مغز را ترجیح می­داند. همچنین در بین قدما بحث بود که آیا زمین بهتر است یا آسمان؟ ادراک اشرف است یا حرکت؟آیا چشم بهتراست یا گوش؟ آیا خاک بهتر است یا آتش؟ اما این گونه بحث کردن در علوم مدرن اساساً جایگاهی ندارد.

[7]. نکته­ای که باید به آن توجه داشت اینکه بین دو امر« ضرورت صنعت» و «ارزش صنعت» تفاوت وجود دارد.«ضرورت» وجود چیزی در جامعه دلیل بر«ارزش» آن نيست. چنين نيست هر صنعتی که ضرورت دارد، ارزش نیز دارد. زيرا گاه صنعتی«ضرورت» دارد اما «ارزش» ندارد. به عنوان مثال در یک شرایط اضطراری اکل میته ضرورت دارد اما ارزش ندارد برخی از مشاغل پایین برای جامعه ضرورت دارد، اما ارزشمند نيستند؛ بنابراین نمی­توان از ضرورت داشتن چیزی به ارزشمندی آن استدلال کرد. قلمرو نافع بودن صنعت نیز نباید صرفاً محدود به منفعت دنیوی و ساحت جسمی انسان دانست بلکه باید نفع آن ساحت روحی نیز در برگیرد. انسان علاوه بر نيازها‌ي مادي به نيازهاي روحي نيز حاجت شديد دارد.

[8]. مراد از نافع آن است که مودی به خیر باشد و مراد از ضروری آن است که سلوک راه خیر بدون آن میسر نشود(میرفندرسکی، 1387: 93).

[9]. از جهت دیگر جاذبه و ماسکه مثل خدمتکاران و هاضمه مانند طباخ و دافعه مثل نظافت چی است(سبزوارى‏ ، 1383: 67).

[10] . در این زمینه نمونه های فراوانی وجود دارد و مثال معروف آن یادگیری حقنه از پرندگان توسط بقراط(هادى عقيلى، 1385 :2 /1272).

[11] . بقراط باعث خود را بر یاد گرفتن فصد از طریق خوابی بود که به تعلیم شخصی وجیه دیده بود.(همان، خاتمه کتاب)

[12] . مانند میل مستسقی مایوس العلاج به خوردن ملخ(عقیلی خراسانی،1371: 23).

منبع
مقاله « مبانی فلسفی حکمی صنعت» آموزه های فلسفی، احمد شه گلی

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا