
تبیین فلسفی از رابطه غذا با روح و انديشه
بخشی از مقاله « تبیین فلسفی رابطه غذابا روح اندیشه بانگاهی به متون دینی» ، دوفصلنامه انسان پژوهی دینی، احمد شه گلی، شماره 41،ص189
چگونگی تاثیر گذاری یک امر مادی مانند تغذيه بر روح و اندیشه انسان که اموری مجرد هستند، اگر چه دشوار مينمايد، اما این موضوع دارای تبیین فلسفی است. انسان دو ساحت دارد، ساحت مادي که به بدن و جسم او مربوط است و ساحت معنوی که بعد روحی و تجردی انسان را در بر میگیرد. هر یک از روح و جسم ارتباط متقابل با يکديگر دارند. آثار و افعالي که در يک ساحت اتفاق ميافتد بر ساحت ديگر تاثير ميگذارد. هم نفس بر جسم تاثیر می گذارد و هم جسم بر نفس تاثیر گذار است. انسان در اثر حالاتی نظیر خشم و اضطراب به سرعت بدن او دچار تغییر رنگ می شود. از طرف دیگر اعمال و افعال بدنی در پیدایش حالات و صفات روحی تاثیر گذار است. تاثیر متقابل هر یک از نفس و بدن بر یکدیگر بر اساس مبانی فلاسفه اسلامی قابل پذیرش است اما در حکمت متعالیه به جهت تبیین خاصی که از رابطه نفس و بدن وجود دارد این موضوع تقریر قوی تر و مناسب تری پیدا می کند. بر اساس مباني حکمت متعاليه، نفس و بدن دو موجود مستقل و منفک از يکديگر نيستند بلکه هر دو به يک وجود واحد تشکيکي موجود هستند. بنابراین در این رویکرد ثنویت حداکثری که در مکتب سینویی و دکارتی بین نفس و بدن ایجاد شده بود، از بین می رود و انسان یک حقیقت ذو مراتب است. یک مرتبه آن مادی و جسمانی و مرتبه دیگر آن مجرد و فرا مادی است. بر همین اساس تاثیر و تاثر آن دو نیز به جهت رابطه اتحادی[1] و پیوند مستحکمی که با یکدیگر دارند، قوی تر است. در فلسفه اسلامی بدن ابزار نفس است. نفس مادامیکه به بدن تعلق دارد، به علت ضعف وجودي برای فعالیت های خود از بدن استفاده می کند. بر این اساس بدن ابزار به فعلیت رسیدن قوا و استعدادهای نفس انسانی است. (ابن سینا، 1372، 176، ملاصدرا، 1050، 37). ملاصدرا پس از ذکر انواع تعلق نفس به بدن تعلق نفس به بدن را از نوع تعلق به سبب کسب کمالات می داند(همان). اکنون که بدن ابزار کمال و فعلیت یافتن نفس است، بدن را برای انجام فعالیت های خود بکار می گیرد. گاه نفس می خواهد فعل و عملی را انجام دهد در این صورت بر اساس مبادی شکل گیری عمل با تصور، شوق و عزم قوای بدنی را برای انجام فعل بکار می گیرد. از طرف دیگر بدن دارای دارای اجزاء و اعضا و ذرات با کارکردهای مختلفی است که هر یک از آنها نسبت خاصی را با روح بر قرار میکنند. روح عمده فعالیت های عملی و برخی از فعالیت های ادراکی خود را از طریق بدن انجام میدهد. به عنوان مثال براي شنيدن از گوش و ديدن از چشم، حس بويايي از بيني، حس چشايي از زبان و براي ادراک امور حسي از مغز استفاده ميکند. اخوان الصفا درباره نحوه تعلق نفس به اعضا بدنی بیان مناسبی دارند:
فإن قال قائل إن النفس، و إن كانت قد تركت استعمال الحواس و تحريك الجوارح في مثل هذه الحال، فإنها لم تترك استعمال البدن كله، لأن الفكر لا يكون إلّا بوسط الدماغ، كما أن النظر لا يكون إلّا بالعين، و السمع لا يكون إلّا بالأذن، و كذلك سائر الحواس. و لعمري إن القول كما قال، و لكن إنما نحن أردنا أن نبيّن بهذا المثل أن النفس جوهرة عاقلة، و هي المستعملة للدماغ و القلب و سائر الحواسّ و الجوارح، و هي آلات لها و أدوات يظهر بها بعض أفعالها (اخوان الصفا، 1362، ج4: 86)
افعالي نظير ديدن و انديشدن مربوط به روح است که با ابزار و آلات بدنی انجام ميشوند. وقتی انسان غذا می خورد و این غذا عضو بدن می شود، غذای مذکور با بخشهای مختلف بدن ارتباط بر قرار میکند. هر غذایی به نسبت ماهیت و خاصیت و آثار آن در قسمت های خاصی از بدن تاثیر میگذارد. بنابراین بدن ابزاری است که نفس فعالیتهای خود را با آن انجام می دهد. تغذيه با بدن و اجزاء مختلف آن تاثیر می گذارد و هر جز و بخش را مستعد و زمینه ساز برای فعالیت خاص نفسانی میکند و از این رو بر روح فعالیت های روحی تاثیر می گذارد. بنابراين جسم انسان و اجزاء آن به انحا مختلف در پيدايش حالات و اندیشه ها نفسانی نقش دارد. غذا نیز به عنوان یک عامل موثر در جسم در پیدایش حالات و معارف انسان تاثیر گذار است.
بر اساس مطلبی که در نکته سوم بحث «مبانی فلسفی مرتبط با تغذیه » گفته شد می توان گفت از آنجا که باطن غذاي حرام، کدر و ظلماني است وقتي اين گونه غذا، وارد ساختمان بدن ميشوند. همانند برخي از هورمونها که ترشح آنها موجب پيدايش برخي حالات رواني ميشود اين غذاها نيز به علت ظلمت تکويني نفس را مستعد انشاء افکار باطل و اخلاق سیئه ميکند، اثر تکويني غذاي حرام تحريک نفس به انديشههاي و اخلاق ناصواب و انحرافي است. بدين ترتيب غذاي حرام تعينی باطنی دارد که اثر منفی در انسان ميگذارد. زماني که زمينه تغذیه حرام از ناحيه بدن به وجود آمد به علت ارتباط نفس با بدن، اين نوع غذاها، نفس را در جهت خاصي و مطابق با ماهيت ماکول حرکت ميدهد. بر این اساس می توان گفت همان گونه که در بيماري زردي، اشيا زرد رنگ ديده ميشوند همان طور تغذيه حرام، روح انسان را به گونهاي جهت می دهد که واقعيت را نمیپذیرد يا اساساً واقعيت را بدرستی درک نمیکند. همین طور غذای طیب و پاک، به جهت لطافت باطنی آن، نفس را مستعد اندیشههای زلال و صحیح می کند.
با توجه به اینکه در فلسفه اسلامی مباحث مربوط به حدوث نفس و قابلیت بدن را از طریق مزاج تبیین می کنند و البته امروزه نیز نظریه مزاج همچنان مویدات و طرفدارانی دارد، بحث تاثیر غذا بر روح و اندیشه را از طریق بحث مزاج تقریر می کنیم. هر بدني داراي مزاج است. مزاج حاصل تفاعل و تضارب عناصر مختلف با يکديگر است. بر اساس تفکر ابن سینا و نیز اخلاف فلسفی او مانند ملاصدرا حدوث نفس مشروط به حدوث بدن و حدوث بدن مشروط به حدوث مزاج است. (ابن سینا، 1375، 304 ابن سینا، 1382، 123) نفس در ابتدای حدوث موجودی مجرد است که قبل از بدن موجود نبوده ولی با پیدایش مزاج بدنی مناسب، عقل فعال صورت نفس را به بدن مستعد اعطا میکند. (همو، 1363، 96) افاضه روح به ابدان به کيفيت ترکيب عناصر و مزاج غالب وابسته است هر چه مزاج جسم و ترکيب عناصر و مواد بدن به اعتدال نزديکتر باشد روح مفاض نيز متعاليتر است. براين اساس است که انسان کامل، معتدلترين مزاج بدني در بين ابدان بشري دارد. بعد از اینکه نفس افاضه شد مزاج بدنی تابع عوامل و شرایط مختلف دچار تحولاتی می شود، و این تحول در مزاج به جهت ارتباط بدن با نفس، در نفس انسان از جهت خلقیات و هیئات نفسانی، تاثیراتی ایجاد می کند. بنابراین مزاج هم در اینکه چه نفسی با چه کیفیتی به انسان تعلق بگیرد موثر است و هم بعد از پیدایش نفس تحول مزاج بدن بر نفس تاثیر می گذارد.[2]
تغذيه يکي از مهم ترین عوامل تاثير گذار در مزاج است. تغذیه با تغییراتی که در مزاج بدن ایجاد می کند، در شکل گیری برخی از خلقیات نفسانی و حالات روحی و نیز ادراک تاثیر می گذارد. اين تاثير اختصاص به معنويات ندارد بلکه غذا در مواردي در حالات روحي_ رواني نيز چنين تاثيراتي دارد و سبب پیدایش حالات و صفات روانی میشود. بدین ترتیب غذا در مزاج و مزاج در شکل گیری اخلاق و ادراک موثر است.
اکنون به تحلیل این موضوع می پردازیم که چگونه مقدار غذایی که انسان میخورد بر روح او تاثیر مثبت یا منفی دارد؟ از آنجا که روح، بدن را تدبير ميکند زماني که بدن مملو از انواع غذاها شود، اشتغال روح به بدن بيشتر ميشود و از تکامل و تفکر باز ميماند و به جاي آن به تدبير امور بدني اشتغال ميورزد. در اين صورت روح از کارکرد اصلي خود که سلوک و مراقبه است به تدبير بدن مشغول می شود. هنگام پر خوري، توجه روح به بدن براي جذب، دفع و هضم غذا بيشتر ميشود در نتيجه اشتغال روح به امور بدني بيشتر ميشود و اين اشتغال به ماده، اسباب تنزل روح را فراهم ميآورد(مانند حکيميکه به رفتگري شهري بپردازد اگر چه اين کار براي او ممکن است ولي موجب تضييع وي ميشود). در کم خوري ، توجه روح به بدن کمتر در نتيجه تعلق او کاهش مييابد و سبب قوت روح ميشود و زمينه تفکر و آزادي روح از قيد ماده و تقويت قواي روحاني فراهم ميشود. به طور کلي به عنوان يک اصل ثابت ميتوان گفت: هر چه توجه به امور بدني از قبيل(خوردن، خوابيدن، حرف زدن، پوشيدن و…) بيشتر باشد روح ضعيفتر ميشود و عکس اين مطلب نيز صحيح است. افراط در شكم خوارگى، گذشته از ساير مفاسد، روح و فكر را به خود متوجه مىكند و انسان را متوجه پايين مىكند و او را از توجه به بالا منصرف مىكند.(مطهري، بی تا، ج3: 397).
آيت الله جوادي درباره نقش تغذيه در انديشه به این صورت تبیین میکند، اگر انسان حرام خوار بخواهد درست بينديشد، بسيار سخت است؛ زيرا استعداد تام و نصاب قبول براي فيضيابي از شرايط اصلي است اگر كسي از راه حرام تغذيه كرد و جوارح و جوانح او رشد يافت، صرف موعظه در او اثر ندارد تغذيه حرام، تنميه ناصواب را به همراه دارد و افكار و اوصاف پليد آن را تعقيب ميكنند؛ مانند درخت كج است كه در زمان نهال بودن صلاحيت اصلاح و راست ايستادن را داشت، امّا اكنون كه كج بار آمده، درمان پذير نيست؛ يعني عادة اصلاح آن ميسور نيست. ذات مقدّس سالار شهيدان به مهاجمان انسانيت فرمودند: سرّ اين كه رهنمودهاي من در شما اثر نميكند، اين است كه شما اوّلاً بايد معارف مرا بفهميد؛ ثانياً طبق آن فهم تصميم بگيريد؛ ولي فهم امروز شما همان غذاي قبلي است كه به صورت فهم امروز درآمده است؛ به همان دليل كه فهمنده امروز يعني روح و جان شما همان نطفه گذشته است. اگر همان نطفه با سير جوهري بالا آمده و روح مجرد شده، آن غذاها هم به سير جوهري بالا آمده و انديشه، اخلاق و اوصاف شده است. هرگز نه به اين روح پَلَشت ميشود گفت: الهي باش و نه به آن انديشه ميشود گفت: صحيح باش و نه به آن خُلق و خوي ميشود گفت: فاضل باش(جوادي آملي، 1388ب، 73).
[1] . ملاصدرا در استدلال رابطه اتحادی بین نفس و بدن می گوید: «ولو لم یکن للنفس مع البدن رابطة اتحادیة …. لم یکن سوء مزاج البدن و تفرق اتصاله مولما للنفس» (ملاصدرا، 1981، ج8: 134).
[2]فارابی درباره تاثیر مزاج بر هیئات نفسانی می گوید: «و لما كانت هذه الأنفس التي فارقت، أنفسا كانت في هيوليات مختلفة، و كان تبين أن الهيئات النفسانية تتبع مزاجات الأبدان، بعضها أكثر[2] و بعضها أقل، و تكون كل هيئة نفسانية على نحو ما يوجبه مزاج البدن الذي كانت فيه، فهيئتها لزم فيها ضرورة أن تكون متغايرة لأجل التغير الذي فيها كان. و لما كان تغاير الأبدان إلى غير نهاية محدودة، كانت تغايرات الأنفس أيضا إلى غير نهاية محدودة » (فارابی، 1374، 132)