
دیدگاه ملاصدرا در مسئله علت مرگ
بخشی از مقاله «علت مرگ از دیدگاه ابنسینا و ملاصدرا»، احمد شه گلی، فصلنامه آینه معرفت، شماره2، ص 103-106
ملاصدرا با طرح ریزی مبانی نوینی در علم النفس، شالوده بسیاری از مباحث گذشتگان را متحول کرد وی براساس اصولی چون اصالت وجود، تشکیک در وجود، حرکت جوهری نفس، حدوث جسمانی نفس، تحلیل جدید از مسئله مرگ ارائه میدهد.دیدگاههای پیشین، یا تحلیل فیزیولوژیک از مرگ ارائه میدادند یا غایات بالعرض و منافع و فواید مرگ را، علت مرگ میپنداشتند. اما در فلسفه ملاصدرا علت مرگ طبیعی، کمال نفس و استقلال ذاتی آن است.«سبب عروض الموت الطبیعی، استکمال النفس و استقلالها فی الوجود».(ملاصدرا، زاد المسافر، ص 23) « طبق نظر ملاصدرا ، از آنجا که نفس مبدا مزاج و شکل دهنده اعضای بدن است، باید علت ضعف اعضای بدن را در ایام پیری در تغییر احوال نفس جستجو کرد نفس ناطقه به اقتضای طبیعتش به ماورای ماده و عالم تجردات توجه دارد … در ایام پیری توجه نفس به عالم تجرد قوی تر می شود و به موازات آن از تدبیر بدن و قوای آن منصرف میگردد و از آنجا که قوام مزاج بدن در گرو توجه و تدبیر نفس است ، در اثر کاهش توجه نفس اختلالاتی در مزاج و در قوای نفسانی و اعضای بدن حاصل میشود این روند تا آنجا ادامه مییابد که نفس بهره کامل خود را از عالم ماده در مییابد و به دنبال آن توجهش کاملا از بدن قطع میشود» (مصباح یزدی، شرح جلد هشتم اسفار اربعه، جزء دوم، ص 151-152)بر اساس آموزههای ملاصدرا زمان مرگ طبیعی از ابتدای حدوث آغاز میشود زیرا نفس از ابتدای حدوث همواره در حال ادبار و اعراض از طبیعت، و کم شدن تدریجی سایه نفس بر بدن و رو نهادن به موطن و جایگاه اصلی خود است. و این سیر به عالم تجرد تا بدان جا ادامه مییابد که سرانجام آخرین رشته تعلق خود را از بدن قطع میکند و بدنبال استقلال نفس مرگ طبیعی اتفاق میافتد. «سبب الموت و حکمته هی حرکات النفوس نحو الکمال »(ملاصدرا، الشواهد الربوبیه، ص89) مرگ طبیعی مانند میوه درختی است که تا زمانی که نارس است به شاخه درخت متصل است آن پس از رسیدن آن را رها میکند. «علت حدوث مرگ طبیعی آن است که نفس در مراتب استکمال و تحولات خویش،توجه غریزی به عالم آخرت سلوک ذاتی به مبدا اعلی دارد»(همان) «مبناه استقلال النفس بحیاتها الذاتیه و ترک استعمالها آلات البدنیه علی التدریج حتی ینفرد بذاتها و یخلع البدن بالکلیه لصیروتها بالفعل»(همان) بنابراین از دیدگاه ملاصدرا علت مرگ طبیعی استکمال نفس و نیل به کمال لایق است.[1] کمال و فعلیت نفس با شقاوت نیز سازگار است و شخص ممکن است در رزائل و کسب ملکات شیطانی فعلیت پیدا کند.(همان) بر اساس این دیدگاه سبب مرگ وصول به«کمال لایق» است. نه کمال ممکن، زیرا کمالِ ممکن نامحدود و غیر متناهی است. هر شخصی به حسب استعداد و قابلیت ظرف وجودی خاصی دارد که به محض اینکه به کمال خود برسد. استعداد ماده تمام شود نفس قهرا و اضطرارا از بدن قطع تعلق میکند.
ملاصدرا بر خلاف اعتقاد رایج معتقد است که چون نفس به کمال و فعلیت رسیده، بدن را ترک میکند لذا مرگ اتفاق میافتد. نه اینکه چون بدن فاسد شده، روح از آن مفارقت میکند. در واقع چون نفس به فعلیت رسیده بدن را رها میکند نه چون بدن دچار اختلال شده، روح از آن جدا میشود. علت ضعف و فتور در بدن در هنگام پیری نیز بر همین اساس توصیه میشود. در حقیقت پدیده پیری از دیدگاه ملاصدرا تبین متافیزیکی (ونه طبی) پیدا میکند. پدیده پیری نتیجه کم شدن تدریجی توجه غریزی روح به بدن و اغراض و ادبار روح از بدن است. این توجه و تدبیر مسئلهای اختیاری نیست بلکه تکوینی است که در اثر طی مراحل کمال ذاتا کمتر به بدن توجه میکند، در واقع چون نفس در حرکت جوهری خود از طبیعت فاصله میگیرد، و به سمت تجرد پیش میرود لذا توجه فطری آن به بدن کم میشود در نتیجه انواع ضعفها و اختلالات در هنگام پیری بروز میکند.
از دیدگاه ملاصدرا، مرگ طبیعی، امری ضروری و اجتناب ناپذیر است لذا میتوان گفت هر انسانی بالضروره میمیرد. صورت بندی استدلال ملاصدرا در ضرورت موت چنین است.
الف) انسان کائن است.
ب) هر کائنی میمیرد پس انسان میمیرد.
توضیح استدلال آنکه: بدن انسان کائن است و هئیت ترکیبی از نفس و بدن (انسان ) نیز کائن است. هر چیزی که کائن است دچار کون و فساد میشود زیرا موجودات کائن از جمله انسان، همواره در حرکت هستند و پس از وصول به غایت حقیقی از حرکت میایستند. حرکت با ابدیت سازگار نیست و پس از وصول به غایت و نیل به منتها، از حرکت باز میایستد. انسان نیز بعد از اینکه به غایت حقیقی که ذات آن را استکمال میبخشد برسد از حرکت باز میایستد.بنابراین آنچه اولا و بالذات مبتلا به مرگ میشود بدن و بالتبع بدن، مرگ بر انسان(که مرکب از نفس و بدن است) نیز اتفاق میافتد. پس موت برای انسان ضروری است؛ اما موت بر نفس عارض نمیشود زیرا براساس نظر ملاصدرا نفس در بقاء، موجودی مجرد است و کون و فساد به موجود مجرد و تام عارض نمیشود (ملاصدرا، اسفار، ج8، ص105-104)
اهمیت دیدگاه ملاصدرا در این است که اولا ضرورت مرگ را برای همه افراد اثبات میکند. ثانیا غایت ذاتی و سبب حقیقی مرگ را بیان می کند. زیرا بر اساس این دیدگاه نفس به سبب وصول به غایت ذاتی خود، بدن را ترک می کند. غایت ذاتی، مکمل و متمم ذاتِ صاحب غایت است(حکیم زنوزی، انوار جلیه، ص ص 226) برخلاف دیدگاه متکلمین که از غایات بالعرض (آثار و نتایج) مرگ بحث می کنند. ثالثا از آن جا که ملاصدرا غایت ذاتی مرگ را اثبات می کند لذا می تواند به عنوان مبدا برهان و حد وسط قرار گیرد اما غایت بالعرض جزء قیاسات خطابی است و حد وسط برهان واقع نمی شود. (ملاصدرا، اسفار، ج8، ص 104)
ملاصدرا تعریف مرگ اخترامی را همان تعریف سابقین ذکر میکند و آن مرگی است که حرارت غریزی بدن به واسطه عوارض و آفات ناگهان خاموش میشود (همان، ص55) در این مرگ بدن به دلیل فساد و اضمحلال ناگهانی، قابلیت تدبیر و تصرف نفس را از دست میدهد(همان، ص50) ملاصدرا برای تمایز مرگ طبیعی و اخترامی به کشتی مثال میزند. انسان مانند کشتی است نسبت نفس به بدن همانند نسبت باد به کشتی است همانگونه باد موجب حرکت کشتی است نفس نیز مبدا حرکات بدن است. مرگ طبیعی همانند شدت وزیدن طوفان است که با شدت گرفتن طوفان، کشتی از بین میرود. و موت اخترامی همانند زمانی است که کشتی در اثر فرسودگی ارکان داخلی آن غرق میشود وقتی بدن نیز دچار اختلال و اضمحلال میشود به گونهای که قابلیت تعلق نفس را از دست بدهد موت اخترامی اتفاق میافتد(همان).
[1] . ملاصدرا علت مرگ را گاه ، «استقلال نفس» و گاه «استکمال نفس» و در مواردی «تجرد» ذکر میکند هر یک از این تعابیر، بیان از یک واقعیت است. بدین معنا که استکمال نفس، ملازم با استقلال و تجرد نفس است در واقع استقلال و تجرد نفس از لوازم و عوارض تحلیلی استکمال نفس است.
پس از مرگ راه برای ادامه تطور روح ادامه میابد و جسم هم فانی نمی شود بلکه سامانه آن ساختار خود را در هستی و طبیعت پخش می کند و نتاصر و اجزای آن در جا های دیگر بکار گرفته می شود