هستی شناسی

تفاسير گوناگون از اعتباريت ماهيت

بخشی از مقاله «نقدي بر نظريه اصالت وجود و عينيت ماهيت»، احمد شه گلی، فصلنامه اندیشه دینی ، شماره 37،

كساني كه قائل به اعتباريت ماهيت شده‌اند به يك طريق سخن نگفته­اند به گونه‌اي كه اين تفاسير از عينيت ماهيت تا سراب محض‌بودن ماهيت مورد اختلاف است. تفسير اعتباري‌بودن ماهيت به سه تفسير كلي تقسيم مي‌شود:

1_ ماهيت به عنوان حد وجود

حد يعني مرز و نهايت چيزي، بنابراين تفسير منظور از ماهيت اعتباري ؛ يعني اين كه ماهيت از حدود عدمي موجود خارجي حكايت مي‌كند و حمل وجود بر ماهيت ،مجاز و بالعرض وجود است.

در اين ديدگاه آنچه متن واقع را پر كرده، وجود است و چون در خارج داراي حدود و تعيناتي است، ماهيت از اين حد انتزاع مي‌شود. حد غير از محدود است يعني حد محتواي محدود را بيان نمي‌كند، بلكه حدود آن را روشن مي‌سازد. در اين تفسير ماهيت مثل «عكس» و «صاحب عكس» است كه به علت اتحادي كه بين اين دو است، افراد عكس را واقعيت پنداشته و آن را موجود واقعي مي‌دانند.[1]

2_ ماهيت ،سراب و خيال وجود است

در اين تفسير، ماهيت حد وجود نيست، بلكه ذهن در برخورد با وجودهاي محدود، متناسب با حدود هريك از وجودات، ماهيتي در ذهن نقش مي‌بندد. در اين تفسير ماهيت نظير آبي است كه هنگام ديدن سراب پيدا مي‌شود؛ گرچه آب در خارج نيست، اما واقعيت خارجي به گونه‌اي است كه علت براي پيدايش تصور آب مي‌شود.

در اين تفسير ماهيات مفاهيمي هستند كه به هيچ‌وجه واقعيت خارجي ندارند و ساخته و پرداخته ذهن هستند به صورتي كه مثل عمي – كه عدمي است لاكن حظي از وجود دارد- نيز در خارج موجود نمي‌باشند.

بنابر اين تفسير، رابطه خارج با ذهن، رابطه علت و معلول است نه رابطه حاكي و محكي و يا رابطه عكس و صاحب عكس.[2]

3_ ماهيت عين وجود است

در اين تفسير واقعيت بسيط خارجي، هم مصداق ماهيت و هم مصداق وجود است در اين تفسير مراد از اعتباري‌بودن ماهيت، ماهيت من حيث هي‌هي است، ولي ماهيت خارجي عينيت و تحقق دارد.

«در اين تفسير اگر بگوييم ماهيت، نحوه وجود است در واقع چنين نيست؛ زيرا ماهيت عين وجود و تعيّن آن است،پس نحوه وجود آن است.»[3]

در اين تفسير «وقتي ماهيات را مي‌فهميم، واقع را فهميده‌ايم؛ زيرا وقتي ماهيت در ذهن ما آمد در حقيقت نحوه‌اي را كه وجود دارد و به سبب آن از ساير موجودات متمايز است فهميده‌ايم».[4] در اينجا تمايز اين تفسير با تفاسير ديگر روشن مي­شود ، چرا كه در تفسير اول ما واقعيت را نمي‌فهميم؛ زيرا حد شيء را درك كرده‌ايم و حد غير از محدود است و در تفسير دوم ما به واقع راه نداريم؛ زيرا ماهيت نه حد و نه عين آن است و واقع براي ما مجهول است و چيزي را كه مي‌فهميم، شيء خارجي دارد، ولي واقعيت ندارد، بلكه فقط علت آن در خارج هست.

[1] . «إن الماهيات حدود الوجود» نهاية الحكمة، ص 20، مشابه چنين عباراتي كه ماهيت را حد وجود مي‌دانند ر ك: اسفار، ج 2، ص 341، رحيق مختوم، ج 1، بخش دوم، ص 37، آموزش فلسفه، ج 1، ص 7، هستي‌شناسي در مكتب صدر المتالهين، ص 33، هرم هستي، صص 177-77.

[2] .«ان الماهيات، ظلال و عكوس للوجودات» اسفار، ج 1، ص 198؛ «ان الماهيات نفسها خيال الوجود»، همان،«فان ماهية كل شيء حكاية عقلية عنه و شبح ذهني لرويته في الخارج و ظل له»، اسفار، ج 2، ص 235، بخش پنجم، ص 189، همان، ج 1، بخش يكم، ص 23، هستي از نظر فلسفه و عرفان، ص 255.

[3] . معرفت، ش 29، ص 14.

[4] . همان. از حكما عباراتي هست كه ناظر به همين تفسير مي­باشد، از جمله:« فالوجود و ان كان غير الماهية بوجه الا انه عينها في نفس الامر».شواهد،ص322 و نيز ر ك: المشاعر، الشعر الخامس، ص 32، اسفار، ج 2، ص 189.

منبع
«نقدي بر نظريه اصالت وجود و عينيت ماهيت»، فصلنامه اندیشه دینی ، احمد شه گلی،

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا