
نقد رویکرد نفی علم دینی از طریق موضوع علوم
بخشی از مقاله« ارزیابی ادله انکار علم دینی» ، احمد شه گلی، فصلنامه مطالعات معرفتی،شماره 83، ص338
سروش برای نقد علم دینی، علم را بر اساس موضوع و روش تعریف میکند و بر اساس هر یک از این موارد به نفی علم دینی میپردازد. از دیدگاه سروش در علومی که موضوع ندارند و به غایت و غرض تعریف می شوند و جنبه ابزاری دارند، علم مکتبی و علم دینی، ممکن است. بنابراین علوم ابزاری امکان دینی بودن آنها به حسب غایت ممکن است.(سروش، 1385: 346- 347 ) اما علومی که موضوع آن غیر اختیاری است، اسلامی و غیر اسلامی بودن موضوع معنا ندارد. بر این اساس میتوان ادعا کرد که نه تنها فیزیک اسلامی نداریم؛ جامعه شناسی اسلامی یا فلسفه اسلامی هم نداریم؛ زیرا موضوع علم واحد است و از تمام ایدئولوژی ها مستقل است. این معنای هویت جمعی داشتن علم است. بدان معنا که علم هر جا باشد یکی است. از دیدگاه سروش از آنجا که موضوع علوم یکی است، تعریف انسان، اسلامی و غیر اسلامی ندارد. انسان یک موضوع معینی است و این موضوع معین ساختمان معینی دارد؛ اگر ما آن ساختمان را چنان که هست به دست آوریم، به تعریف واقعی انسان رسیدهایم بر این اساس معنا ندارد که بگوییم دو گونه انسان داریم؛ انسان اسلامی و انسان غیر اسلامی، یا دو گونه تعریف از انسان داریم؛ تعریف اسلامی و تعریف غیر اسلامی. از دیدگاه سروش ضابطه در اسلامی بودن یا نبودن چیزی به این است که اگر از ماهیتی یک نوع بیشتر یافت نشود اسلامی و مکتبی بودن یا نبودن آن به طور کلی منتفی میشود. در مورد انسان نیز از آنجا که یک نوع بیشتر ندارد، اسلامی و غیر اسلامی ندارد.(همان: 343-344 )
ارزیابی
- سروش معتقد است موضوع علم اسلامی و غیر اسلامی ندارد در حالیکه پیش فرضهای دانشمند از موضوع علم، سرنوشت بسیاری از مسائل یک علم را دگرگون میکند. تاثیر پیش فرضهای دانشمندان در علوم امری قطعی و غیر قابل انکار است و سروش نیز این موضوع را پذیرفته اند. (سروش، 1385: 117) با این حال به انکار علم دینی می پردازد. در همین مثالِ انسان، جهان بینی ها به شدت در پیش فرض های دانشمندان تاثیر گذار است. تلقی حیوان گونه از انسان تا نفخه الهی دانستن حقیقت انسان سبب پیدایش مبانی متفاوتی میشود. برای مثال موضوع روان شناسی، روان انسان است اما تلقی های مختلفی از روان انسان، سبب پیدایش مکاتب متفاوت در روان شناسی شده است. همچنین در علم پزشکی موضوع بدن انسان است ولی تلقی طب دوره اسلامی از بدن انسان مبتنی بر مزاج و اخلاط است در حالی که در طب مدرن اساساً رویکرد مزاج را نمی پذیرد و تبیین دیگری مبتنی بر ملکول و سلول از بدن انسان دارد. بنابراین با تفاوت در ماهیت موضوع یک علم، محمولات و مسائل و نیز روش آن به تبع موضوع تغییر می کند. روان شناسی که انسان را مخلوق و مفطور به فطرت الهی می داند متفاوت از روان شناسی است که این مبانی را نمی پذیرد.
- در کلام سروش بین مقام ذهن و عین یا اثبات و ثبوت خلط شده است. اینکه هر انسانی یک تعریف دارد ناظر به مقام ثبوت است اما در مقام اثبات و مقام معرفت انسان، پیش فرضها و جهان بینی سبب تکثر تعریف ها و تحدیدها ماهیت انسان میشود و اگر این تعریف ها با مبانی دینی ناسازگار باشد، بحث علم دینی مطرح خواهد شد. به لحاظ مقام واقع و نفس الامر انسان نه اسلامی است و نه غیر اسلامی و احکام و اوصاف و عوارض انسان نیز مشمول همین حکم است و به همین لحاظ واقع نیز میتوان پذیرفت که ماهیت نوعی انسان یکی است. قاعده سروش مبنی بر اینکه «اگر از ماهیتی یک نوع بیشتر یافت نشود اسلامی و مکتبی بودن یا نبودن آن به طور کلی منتفی میشود» نیز از حیث واقع و ثبوت صحیح است اما به لحاظ مقام حکایت گری و کشف حقیقت، انواع ایدئولوژیها و جهان بینیها و مبانی عقیدتی با تمام قامت در تعریف و تبیین ماهیت انسان، خود نمایی میکنند. لذا در هر مکتبی تعریف انسان فرق میکند این جاست که ما میتوانیم از تعریف انسان در اسلام(انسان اسلامی) سخن بگوییم. به عنوان مثال در روان شناسی رایج امروز مسئله ای به نام فطرت با ادبیاتی که در آموزه های دینی گفته شده، جایگاهی ندارد. بنابراین انسان بدون فطرت مفروض مکاتب رایج روان شناسی است و در جهان بینی اسلامی، انسان با فطرت موضوع آن قرار می گیرد و بسیاری از مسائل این علم بر پایه این اندیشه جهت دیگری پیدا می کند.
سروش معتقد است که ما اگر به اقتصاد اسلامی معتقد شویم باعث پیدایش دو نوع اقتصاد میشود در حالیکه اقتصاد یک نوع بیشتر ندارد؛ در اینجا از این نکته غفلت شده که تمایز علوم همواره سبب پیدایش علم جدید نمیشود. کسی که از جامعه شناسی اسلامی سخن میگوید نمیخواهد، علمی غیر از جامعه شناسی پدید آورد که نامش جامعه شناسی اسلامی باشد بلکه موضوع هر دو علم جامعه شناسی است ولی در اینکه چه صنف یا سنخ یا چه مصداقی از جامعه شناسی است، متفاوت است. بنابراین آنچه در بحث علم دینی و غیر دینی مطرح است تمایز درون علمی است.(حسنی، 1390: 364) در این مورد نیز سروش با تلقی غیر صحیح از علم دینی، در صدد انکار اصل آن است.