
نظریات در تفسیر آیه تغییر خلقت
بخشی از مقاله « تغییر خلقت الهی معنا ومعیار »، احمد شه گلی، فصلنامه قرآن وحدیث، شماره53 ،ص78تا80
در تفسیر آیه تغییر خلقت (فَلَيُغَيِّرُنَخَلْقَ اللَّهِ) نظریات متفاوتی مطرح شده که به تبیین و تحلیل آنها میپردازیم:
الف) دین: تفسیر تغییر خلق به «تغییر دین» یکی از رایجترین نظریات است. مطابق روایتی از امام باقر (علیه السلام)؛ مراد از تغییر خلق، تغییر دین الهی است [۲۸، ج3، ص173، ۳۳، ج1، ص176]. در روایت دیگری مراد «تغییر امر الهی» بیان شده است [۳۰، ص146]. بازگشت «امر الهی» به همان دین خداوند است [۲۷، ج5، ص96]. ابن عباس، مجاهد، سعیدبنجبیرسعیدبنمسیب و ضحاک نیز این دیدگاه را برگزیدهاند [۲۹، ج5، ص182]. برخی از مفسرین این دیدگاه را (تفسیر آیه به تغییر دین) بهترین نظر دانستهاند؛ زیرا این وجه تمام تغییرات شرعیه و خلاف دین (از قبیل اخصاء، خالکوبی و…) را در بر میگیرد [۲۴، ج3، ص335]. اطلاق «خلق» بر «دین» به ظاهر، یک دلالت نامتعارف است. زیرا دین از آن جهت که مجموعهای مکتوب مشتمل بر عقاید، دستورات و احکام ویژهای است، مخلوق الهی نیست. برایناساس علامه طباطبائی میفرماید: «لادلیل علی اخذ الخلق بمعنی الدین» [۲۷، ج5 ، ص96].
اطلاق «خلق» بر «دین» به ظاهر، یک دلالت نامتعارف است. زیرا دین از آن جهت که مجموعهای مکتوب مشتمل بر عقاید، دستورات و احکام ویژهای است، مخلوق الهی نیست. بر این اساس علامه طباطبائی میفرماید: «لادلیل علی اخذ الخلق بمعنی الدین» [۲۷، ج5 ، ص96] برخی دیگر از معاصرین اطلاق خلق بر دین را صحیح نمیدانند «فبالنسبه إلى أصل وضع لفظه (خلق اللّه) فهي بمعنى الخلق لا الدين» [۶، ص128]. دلیل عمده قائلین به تفسیر خلق به دین، «آیه فطرت»[i] است [۲۴، ج3، ص355، ۲۸، ج8، ص474، ۳۵، ج1، ص501]. طبق «آیه فطرت» خداوند متعال پس از اشاره به مفطور بودن انسانها به فطرت توحیدی میفرمایند: «لاتبدیل لخلق الله ذلک الدین القیم» در این آیه «دین قیّم» بر «خلق الله» اطلاق شده است و مفسران به قرینه این آیه، خلق را در آیه تغییر خلقت به معنی دین میدانند. در این صورت دلالت تغییر دین بر تغییرخلق دلالت با واسطه است و معنی آن این است که دین مدوّن و مکتوب با فطرت درونی انسانها هماهنگ است، لذا تغییر آن همراه تغییر فطرت خواهد بود و فطرت نیز مخلوق الهی است [۱۰، ج20، ص497].
ب) فطرت: بر اساس یکی دیگر از تفسیرهای رایج، مقصود از تغییر خلق، «تغییر فطرت الهی» است [۱۰، ج20، ص496]. علامه طباطبایی ضمن اشاره به روایاتی که مراد از خلق را دین الهی میدانند، مینویسد: «و لآمرنهم بتغيير خلق الله و ينطبق على مثل الإخصاء و أنواع المثلة و اللواط و السحق. و ليس من البعيد أن يكون المراد بتغيير خلق الله الخروج عن حكم الفطرة و ترك الدين الحنيف» [۲۷، ج5، ص85]. تغییر خلق، همان تصرف و تضعیف فطرت است چنین خسارتی جامع همه معاصی است؛ اگر چه تغییر فطرت به معنای تبدیل و تعویض حقیقت آن ناشدنی است، اما با دسیسه و اغوا کم نور و تضعیف میشود [۱۰، ج20، ص496]. شاهد عمده این نظر نیز «آیه فطرت» است؛ زیرا بر اساس مفاد «آیه فطرت» به فطرت الهی انسانها، «خلق» اطلاق شدهاست «لاتبدیل لخلق الله» [۲۴، ج8، ص247]. براساس برخی از نظریات، خداوند خورشید، ماه، سنگ، آتش و… را برای عبرت و انتقاع خلق کرده، ولی کفار به پرستش آنها به عنوان سمبلی از الههها روی میآورند. از آنجا که پرستش مخلوقات خداوند سبب انحراف و تغییر فطرت توحیدی انسان میشود، لذا این دیدگاه قابل ارجاع به دیدگاه فطرت است.
ج) ناقص کردن خلقت انسان و حیوان: براساس برخی از نظریات، مراد از تغییر خلقت، اخصاء [عقیم کردن] انسان و حیوان است. این دیدگاه به ابن عباس نیز نسبت داده شدهاست [۲۴، ج3، ص334]. عدهای اخصاء را فقط در انسان حرام، در حیوانات جائز میدانند [۱۹، ج1، ص566]، برخی این دیدگاه را نپذیرفته و اخصاء را به طور مطلق ممنوع میدانند؛ زیرا سبب زوال قوت، انقطاع نسل و الم عظیم است و دلیلی بر اختصاص آن به انسان وجود ندارد [۳۸، ج5 ، ص251]. عدهای اخصاء را فقط در انسان حرام، در حیوانات جائز میدانند [۱۹، ج1، ص566]، برخی این دیدگاه را نپذیرفته و اخصاء را به طور مطلق ممنوع میدانند؛ زیرا سبب زوال قوت، انقطاع نسل و الم عظیم است و دلیلی بر اختصاص آن به انسان وجود ندارد [۳۸، ج5 ، ص251]. حرمت خصی نسبت به حیوان، نیز احوط لزومی _اگراقوی نباشد_ دارد؛ زیرا سبب ظلم بزرگ و ایذاء نسبت به حیوان میشود [۱۰، ج20، ص502]. با توجه به اینکه ختان (ختنه کردن) نیز نوعی تغییر خلق است. آیا این مورد نیز مصداق آیه قرار میگیرد؟ اگر تغییر خلق شامل ختان و مانند آن شود باید اختصاص به مواردی یابد که مطابق دستور شیطان باشد، بنابراین در مواردی که شیطان امر و نهی خاصی در آن ندارد مشمول حکم تغییر خلق نخواهد بود [۱۰، ج20، ص502]. خالکوبی یکی از مواردی است که بدن را دچار تغییر اساسی میکند بر این اساس عدهای آیه را به خالکوبی تفسیر کردهاند [۳۱، ج3، ص 109، ۳۸، ج5، ص395] و مستند آنان حدیثی از پیامبر (صلیالهعلیهوآله) به نقل از عبداللهبنمسعود است [۷، ج8، ص63]. در مورد ناقص کردن بدن انسان و حیوان اقسام دیگری نیز متصور است (به عنوان مثال اهداء عضو)، اما شمولیت آیه نسبت به این موارد نیاز به تعیین ضابطه دارد.
د) تغییر در تشریع و تکوین: برخی از مفسران تغییرات در آیه را شامل هر دو نوع تغییرات تشریعی و تغییرات تکوینی می دانند. تغییر تشریعی مانند تحریف و تحریف متون دینی و تغییرات تکوینی مانند اخته کردن بردگان است [۳۵، ج1، ص 501].
ه) تشبه با صفات جنس مخالف: بر اساس برخی از نظریات، تراشیدن ریش، نوعی تشبّه مرد به زن است. تشبّه مرد به زن تغییر خلقت است و هر تغییر خلقی نیز حرام است. برخی از علمای اهل سنت تراشیدن ریش را براساساین آیه نهی کرده و برخی نیز آن را مکروه دانستهاند [۵، ج11، صص200-196]. به نظر میرسد ادعای حرمت ریش تراشی به استناد به آیه مخدوش است؛ زیرا بر فرض اینکه تراشیدن ریش مصداق امر شیطان باشد، هر امر شیطانی حرام نیست، بلکه ممکن است فعل مکروه و عبث باشد. تغییر جنسیّت یکی از مباحث جدید است که عدهای از علمای معاصر به استناد به این آیه آن را حرام میدانند [۸، ج1، ص330].
ارزیابی نظریات
در مورد دیدگاه های فوق نکات زیر مطرح می شود:
- بیان مصادیق آیه غیر از تفسیر آن است در دیدگاههای مذکور عموماً مصادیق آیه به عنوان تفسیر آن ذکر شده است. نظریات مذکور (دین، فطرت و …) ، تنها برخی از مصادیق آیه را بیان میکند نه تفسیر آن را. هر یک از مصادیق نیز دارای مراتب مختلفی هستند. اعلی مراتب آن تغییر فطرت است و افراد طولی دیگری را نیز در بر میگیرد. نعمتهای الهی نیز از مصادیق خلق الهی است و تغییر آنها تغییر خلق خداست [ر.ک: الانفال: 53].
- در رویکردهای مذکور عموماً دامنه تغییر خلق در محور انسان و در مواردی حیوان محدود میشود و از شمول آن نسبت به سایر موضوعات نظیر: عالم طبیعت سلباً و ایجاباً کمتر بحث شدهاست. اگر چه هدف تلبیسات شیطانی انسان است، اما لازمه آن انحصار قلمرو تمام توطئههای شیطان در انسان نیست، بلکه گاه شیطان با اعمال تغییرات، در مناسبات انسان با اشیاء، مسیر او را برای رسیدن به کمال ناهموار میکند و از این طریق خلقت او را تغییر میدهد. انصراف تغییر خلق به انسان نه تنها آیه دلالتی بر آن ندارد بلکه طبق آیه امر تغییر خلقت، عمومیت دارد.
- دیدگاهی که تغییر خلق خدا را به استناد به تعبیر «ذلک الدین القیم » در «آیه فطرت» [الروم:30] به دین خدا تفسیر میکند. این سوال مطرح است که آیا «دین قیّمی» که خداوند در این آیه بر خلق اطلاق میکند، همان دین تشریعی است؟ به نظر میرسد مقصود، دین تشریعی نیست. اگر چه دین در این کارکرد با دین تشریعی هماهنگ است، اما همان نیست؛ زیرا مفاد آیه ناظر به دینی است که مقتضای فطرت و ساختار وجودی انسان است. دین در این معنا امری وجودی، عینی و درونی است و با دین تشریعی که امری بیرونی و ابلاغی است، تفاوت دارد. دین به معنی نحوه وجودی فطرت آدمی در برخی دیگر از آیات قرآن به کار رفته است [الغافر:14، الزمر:11 -12-65، البینه: 5]. علامه طباطبائی مقصود روایاتی که خلق را به دین تفسیر کردهاند، «دین فطری» میداند [۲۷، ج5، ص96].
- به نظر میرسد وجه صحیح اطلاق خلق بر دین (با توجه با اینکه در برخی از روایات نیز این نظر بیان شده) این است که بگوئیم: از آنجا که مفهوم «خلق» در اصل به معنای «تقدیر» یا «وجود ملازم با تقدیر» است، دین بدون هیچ گونه مجاز و واسطهای تقدیرِ تشریعی الهی است؛ زیرا دین مجموعهای مشمل بر احکام و دستورات با نظم، اندازه، شرایط و حدود خاص است که از ناحیه خداوند برای بشر مقدّر شدهاست. در واقع تقدیر دو نوع است: تقدیر تشریعی و تقدیر تکوینی. دین تقدیر تشریعی خداوند است که مطابق با عالم تکوین است. پس دین تقدیرِ، تقدیر(عالم تکوین) است.
[i] . فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها لا تَبْديلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ[روم:30].