
دیدگاه برگزیده در تبیین آیه تغییر خلقت خدا
بخشی از مقاله « تغییر خلقت الهی معنا ومعیار »، احمد شه گلی، فصلنامه قرآن وحدیث، شماره1 ، 83تا90
دیدگاه برگزیده در محورهای زیر بیان می شود:
محور اول:احکام کلی خلقت تکوینی و تشریعی
تقدیرات خداوند برای بشر در دو محور تشریعی و تکوینی است. خلق تشریعی احکام و قوانینی است که خداوند از طریق دین برای بشر تعیین کرده است. خلق تکوینی تقدیرات تکوینی الهی حاکم بر عالم و آدم است که خارج از اراده انسان می باشد. براساس دیدگاه برگزیده خلق به لحاظ اصل لغوی یا به معنی تقدیر یا وجود ملازم با تقدیر است. برای توضیحی که در ادامه میآید و مفهوم شناسی واژه تغییر، تغییر خلقت الهی، امری مذموم است. خلق الهی براساس مفهوم شناسی، شامل دو جنبه تشریع و تکوین میشود. برخی از مفسرین تغییر خلق را در جنبه تشریعی تفسیر کردهاند، لذا معتقدند تغییر خلق به معنای تغییر و تحریف دین الهی است و برخی دیگر تغییر خلق را به معنای تکوینی نفسیر کردهاند و مصادیق مانند تغییر جنسیت، تغییر فطرت و … را مصداق تغییر خلقت دانستهاند. براساس دیدگاه برگزیده تغییر خلق با توجه به ریشه آن شامل دو جنبه تکوینی و تشریعی میشود. براساس آنچه که گفته شد تغییر به طور مطلق _صرف نظر از قیود و اقسام آن_ شامل تغییر مذموم و ممدوح و تغییر در جهت نقص و کمال میشود. اما اضافه آن به خلق خدا (تغییر خلقت خدا) تغییر شیطانی است. تغییر خلقت خدا مطلقاً مذموم است، اما اینکه کدام یک از تغییرات مصداق تغییر خلقت است و کدام شامل آن نمیشود، نیاز به ضابطه داریم.
از آنجا که شیطان تاکید زیادی به تغییر خلقت خداوند دارد. این سوال پیش میآید که «خلقت الهی» چه احکام و ویژگیهایی دارد که شیطان اصرار به تغییر آن دارد؟ و آثار این تغییر خلق چیست؟ با توجه به اینکه هدف تمام توطئههای شیطان گمراه کردن انسان است و برای این کار از ترفندهای گوناگونی استفاده میکند، لذا در صدد است با تغییر خَلق الهی، خُلق انسان را نیز تغییر دهد. خلقت الهی با نظم، اتقان، ساختار وجودی خاصی مناسب و ملائم با فطرت توحیدی و کمال حقیقی انسان طراحی شده است، شیطان با تغییر خلقت که نوعی آفرینش خاص است و در همه موجودات جریان دارد، درصدد تغییر فطرت و این امر از مجاری گوناگونی انجام میشود. یکی از علمای معاصر با بیان اینکه تغییر خلقت (بدنی و روحی) سبب تغییر دین میشود، میگوید:
«فيراد من تغيير الخلقه تغيير دين اللّه بتغيير طبيعه الخلقه البدنيه و الروحيه لأن هذه الطبيعه البدنيه تهدي إلى الطبيعه الروحيه المعينه و هي تهدي إلى الالتزام بدين اللّه عز و جل فيطلق تغيير خلق اللّه عند تغيير الدين لأن تغيير الخلقه يدعو إلى غيره» [۶، صص 129- 128].
براساس هماهنگی و پیوند وثیقی که بین خلقت الهی و کمال انسان وجود دارد، ابتدا احکام کلی خلق الهی ذکر میشود، پس ترفند شیطان برای تغییر خلقت بیان خواهد شد و از اینجا نیز معیار تمایز تغییر مذموم از ممدوح بدست میآید.
احکام کلی تقدیرات تکوینی الهی عبارتند از:1. هدفمندی و غایتمداری: [المؤمنون: ، الآلعمران: 191]، 2. اتقان صنع: [النمل: 88]، 3. خلقت احسن اشیاء: [السجده: 7]، 4. هدایت تکوینی: [طه: 50] 5، تسویه مخلوقات: [الأعلى: 2]، 6. رجوع الی الله: [الشورى: 53، آلعمران: 109]، 7. مفطور بودن به فطرت الهی: [التغابن: 1]، 8. مرآتیت اشیاء: [الفصلت: 53]، 9. مرتبه اخس و استخدام برای مرتبه اشرف: [الجاثية: 13].
از طرف دیگر خداوند از طریق ارسال رسل و انزال کتب آسمانی سلسلهای از اصول، قوانین و حدود مطابق با تکوین برای بشر تاسیس کرده که به تناسب زاویه نگاه به برخی از اهم این موارد عبارتند از: 1. التزام به حدود الهی [البقره: 229]، 2. نگرش آلی به امور دنیوی: [ال فاطر: 5]، 3. عدم اسراف در استفاده از اشیاء [انعام: ۱۴۱]، 4. عدم افساد در استخدام اشیاء: [الأعراف: 85].
محور دوم: عمومیت تغییر
آیا آیه هرگونه تغییری را در بر میگیرد یا تخصیص دارد و دلیل تخصیص چیست؟ غالباً مفسرین معتقدند که هر گونه تغییر خلقی مذموم نیست، بلکه برخی از آنها لازم است، لذا درصدد تفسیر عدم اطلاق آیه بر آمدهاند. از نحوه استدلال آنها دلیل تخصیص آیه نیز بدست میآید. علت گرایش به عدم عمومیت آیه وجود شواهد و مخصصاتی است که سبب انکار عمومیت آیه میشود. در برابر عمومیت و تخصیص آیه دو رویکرد وجود دارد:
الف) دیدگاه اول معتقد است: تغییر خلق به طور مطلق امر شیطان نیست، بلکه برخی از آنها ماموربه است. دلیل قائلین این دیدگاه مشاهداتی است که از مصادیق تغییر خلق است و سبب تخصیص عمومیت آیه میشود. حرمت هر گونه تغییر سبب میشود هر نوع تصرف و تغییری نظیر: کاشت، درختان، زراعت و کوتاه کردن ناخن حرام باشد در حالی که چنین نیست [۱۴، ج1، ص258]. اشکال این دیدگاه این است که؛ اولاً : لازمه آن این است که برخی از اوامر شیطانی جایز الاتباع باشد در حالیکه هیچ امر شیطانی جایز نیست [۴۴، ج1، ص213]؛ ثانیاً: با عمومیت آیه ناسازگار است و تا زمانی که مخصص پیدا نشود اصالت عموم جاری میشود؛ ثالثاً: به چه دلیلی مواردی نظیر ختان، زراعت و کوتاه کردن ناخن جزء تغییر خلق و از مصادیق آیه است؟ این گونه موارد را میتوان به گونهای تفسیر کرد که تحت عنوان تغییر خلق نباشد، بلکه تحت عناوین دیگری از قبیل تکمیل و اصلاح و عمارت و آبادانی خلق «هُوَ أَنْشَأَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَ اسْتَعْمَرَكُمْ فيها» [الهود: 61] قرار گیرد.
ب) دیدگاه دوم به مقتضای عمومیت آیه، شمولیت آن را میپذیرد؛ اما در برابر این سوال که بسیاری از تغییرات جایز است. برخی از معتقدان به این دیدگاه، این آیه از متشابهات قرآن میداند و راه حل رفع تشابه ، تفسیر آیه به دین است [۴۴، ج1، ص213]؛ اما سوال این است آیا تفسیر آیه به دین تشابه را از آیه را رفع میکند؟ و اساساً صرف مواجهه کردن آیه با یک سوال میتوان گفت جزء متشابهات قرآن است؟ دین یکی از مصادیق آیه است نه تفسیر آیه. اطلاق دین بر خلق نیز معضلی است که در برابر قائل به این دیدگاه قرار دارد. برخی دیگر از مفسران معاصر با پذیرش عمومیت آیه وجود مخصصات را در واقع در جهت تکمیل شی و رفع نواقص میدانند [۴۷، ج6، ص208].
از آنجا که این دیدگاه میپذیرد تصرفات انسان در طبیعت و بدن، مصداق «تغییر خلق» است، لذا لازمه این دیدگاه تخصیص اکثر است و این نیز عقلاً قبیح است؛ زیرا بسیاری از تغییراتی که انسان انجام میدهد جایز است و اینکه گفته شده «آنچه از خارج جواز يا وجوب يا استحبابش ثابت شود معلوم ميشود در مقام حدوث جزء خلق و در مقام بقاء از زوايد است و جزء خلق نيست» در مورد همه تغییرات صادق نیست مثال: شایع آن شبیهسازی انسان، تغییر جنسیت، مهندسی ژنتیک و تولید گیاهان ژنتیکی است، اینگونه موارد را نمیتوان با این بیان توجیه کرد؛ زیرا در این موارد بحث در جزء خلق نبودن نیست، بلکه در شبیه سازی از ژن انسانی، حیوانی و گیاهان و ظهور یک نوع جدید است. جزء خلق بودن یا نبودن رافع اشکال نیست، بلکه مسئله این است که به حسب ظاهر این موارد نوعی تغییر خلقت است و چگونه میتوان بین عمومیت آیه و این گونه مخصصات جمع نمود؟
برای پاسخ به این مسئله از یک بحث مبناییتر آغاز میکنیم: آیا تغییر خلقت ذاتاً قبیح است یا به جهت تعلق امر شیطانی به آن قبیح است در این صورت اگر امر شیطان نبود، قبحی نیز در کار نبود؟ بازگشت این مسئله به حسن و قبح ذاتی اعمال است. براساساین دیدگاه، که نظر صحیح در این مسئله است و متکلمان شیعی نیز به آن معتقدند [۱۲، ص302]، چون تغییر خلقت ذاتاً مذموم است شیطان به آن امر میکند و امر شیطان کاشف و حاکی از قبح ذاتی عمل است نه باعث و عامل آن. شیطان به چیزی امر نمیکند، مگر اینکه آن امر ناپسند باشد. اما اگر گفته شود امر شیطان به تغییر خلقت سبب قبح آن شده است در این صورت صرف نظر از امر شیطان این کار متصف به قبح نمیشود. تغییر به طور مطلق_صرف نظر از قیود و اقسام آن_ شامل تغییر مذموم و ممدوح و تغییر در جهت نقص و کمال میشود و انصراف به مصداق خاص ندارد. اما اضافه آن به خلق خدا )تغییر خلقت خدا) شعر نوعی معارضه شیطان در برابر خلقت الهی است. این نوع تغییر ذاتاً مذموم و قبیح و عاری از قیود و مخصصات است. خداوند خلق الهی را در قرآن با وصف «احسن» [سجده: 7]، «اتقن» [النمل: 88] و «عدم تفاوت و نقص» [الملک: 3] وصف کرده است. بنابراین تغییر خلق با این اوصاف و کمالات به معنی فروکاستن خلق الهی از مرتبه احسن، اتقن و اکمل به مراتب دانی و پایین است؛ پس هرگونه تغییر خلق الهی به معنی تغییر شی از کمال به نقص است. این نوع تغییر، ورود به مجاری و کانال وجودی اشیاء از طریق شیطانی است و سبب بر هم زدن نظم و اتقان، مرتبه موجود شی میشود و دایره شمول آن از فطرت تا طبیعت میشود. این گونه تغییرات شرّ لازمی دارد که مانع کمال است. آیات قرآن نیز به این معنا اشاره دارد که اراده شیطان به چیزی کاشف از سوء سریره و خبث ذاتی آن عمل است. شیطان به چیزی امر نمیکند مگر اینکه آن عمل زشت باشد «إِنَّما يَأْمُرُكُمْ بِالسُّوءِ وَ الْفَحْشاءِ» [البقره: 169]. این آیه تصریح بر تعلق شیطان به امور زشت و منکر دارد. همان گونه که اراده حق به امور نیکو و احسن تعلق میگیرد. بنابراین بر اساس تمسک به اصالت عموم آیه به مقتضای عمومیت آیه و به مقتضای آیه 169 سوره بقره امر شیطان کاشف از سوء ذاتی عمل است میتوان گفت تغییر خلقت خدا بدون هیچ قیدی به طور مطلق ناپسند است.
محور سوم: تغییرات و تصرفات صحیح
با توجه به تقویت ادله عمومیت تغییر خلقت، سوال مهمی در اینجا به وجود میآید و آن اینکه براساس آنچه اثبات شد هر تغییر خلقی امری شیطانی است در این صورت تصرفاتی که انسان در طبیعت انجام میدهد و برخی از آنها نیز ضروری است مثل: ازاله مو، ختان و دفع امراض آیا مصداق تغییر خلقت هستند، در غیر این صورت چه تمایزی با تغییر خلقت الهی دارند؟ با توجه به اینکه دلیل لفظی (عمومیت آیه)، عقلی (حسن و قبح ذاتی اعمال) و نقلی «انما امره بالسوء والفحشاء» دیدگاه قبح ذاتی تغییر خلق را تایید میکند، اجمالاً میتوان گفت این گونه موارد مصداق تغییر خلق قرار نمیگیرد و با تحلیلی که در ماهیت آنها میشود میتوان آنها را زیر مجموعه عناوین دیگری قرار داد؛ زیرا این موارد در جهت ظهور فعلیت برتر شی است و با تغییر خلق که ذاتاً در مسیر نقص و کاستی اشیاء است تفاوت دارد (اگر چه در عرف به هر دو تغییر خلق گفته میشود!). این موارد را میتوان تحت عناوین دیگری غیر از تغییر خلق نظیر: تکمیل، اصلاح و عمارت خلق «وَ اسْتَعْمَرَكُمْ فيها» [الهود:61] قرار داد. روش این رویکرد دقیقاً بر خلاف دیدگاه اول است. در رویکرد اول وجود مخصصات برای آیه مفروض و عمومیت تغییر خلق مشکوک است، اما براساس دیدگاه مختار عمومیت تغییر خلقت مقطوع و وجود مخصصات مشکوک است و تغییر خلقت دانستن این موارد معلوم نیست. براساساین رویکرد نظام احسن مجموعهای بسته و جامد نیست که هر گونه تصرف در آن مذموم باشد یا سبب اختلال در نظام احسن شود، بلکه در عالم مادی پویایی و تحرک جز ذات آن است. انسان در این مرتبه به عنوان بخشی از این نظام امکان تکوینی برای برخی از تصرفات دارد. یعنی به لحاظ تکوینی میتواند تصرفاتی در جهان داشته باشد و به لحاظ تشریعی نیز فی الجمله اذن تصرف در جهان به او داده شده است و از برخی تصرفات نیز نهی شدهاست. اگر چه نظام عالم نظام احسن است، اما عواملی می توانند نظام احسنی را که خدای متعال آفریده است، فی الجمله تغییر دهد. این اذن از ناحیه خدای سبحان است، اما این تغییرات مطلق نیست، بلکه اذن تکوینی خداوند در محدوده نظام مادی است و تا حدی است که به هدف کلی آفرینش ضرر نرسد [۴۶، ص6-8]. اقتضای مختار بودن انسان، امکان تغییر و تصرف است. اختیار انسان نیز جزئی از نظام احسن است و لازمه این اختیار امکان اختلال و تصرف به انسان است. بنابراین تخریب و اختلال در نظام احسن الهی در محدوده مشخصی امکان پذیر است. از طرف دیگر تغییرات اختیاری انسان در عالم طبیعت نیز بخشی از نظام احسن است. یعنی چون نظام احسن است انسان باید اختیار داشتهباشد. موجوداتی که دچار تغییر و تحول میشوند از ابتدای حرکت تا مقصد همواره در حال «شدن» از حالتی به حالت دیگر است. این تغییر و تحولات نیز با اینکه صور و فعلیت های مختلفی را در اشیاء ایجاد میکند، بخشی از نظام احسن است. معنی نظام احسن، تغییر ناپذیری و ثبات اشیاء نیست. بلکه در عالم طبیعت این خصیصه ذاتی این عالم است و احسن بودن عالم طبیعت نیز مستلزم تغییر و تحول است. مجموع این تحولات که در اطوار گوناگون بر شی واحد عارض میشود، جهت پیدایش کمال برتر شی لازم و ضروری است و جزئی از مراحل نظام احسن اشیاء است. انسان نیز به عنوان جزئی از جهان همانند طبیعت که صور و عوارضی را از شی میزداید و صور و عوارضی را به شی میافزاید، در مواردی نقش معاون طبیعت را ایفا میکند. او با اعمال تغییراتی در اشیاء، سبب کاملتر شده آنها میشود. ختان، بریدن بند ناف، اصلاحات مربوط به بدن و … همگی در این راستا قرار میگیرند.
سلام.
مطالب سایت دارای جامعیت خاصی در عرصه انسان شناسی از نگاه دین و فلسفه هست که ریز موضوعات مختلفی از جمله چیستی انسان، چیستی معرفت، عوامل تاثیر گذار بر معرفت، ساحت جسمی و روحی انسان و…از منظر فلاسفه بزرگی همچون ابن سینا و ملاصدرا و علامه طباطبایی و…را پوشش می دهد و همین باعث فهم بهتر مخاطب از ابعاد مختلف انسان شناسی و نگاه دین به انسان می شود.