انسان شناسی

بازسازی مسئله کیفیت ارتباط نفس با بدن

بخشی از مقاله «تحلیل مبادی تصوری وتصدیقی مسئله ارتباط نفس وبدن»، احمد شه گلی، آموزه های فلسفه اسلامی ، شماره 9، ص65

بازسازی مسئله کیفیت ارتباط نفس با بدن

در این بازسازی سه مسئله مطرح می شود: اول: تحریر محل نزاع. دوم: اصل سنخیت و مسئله ارتباط نفس با بدن. سوم: طرح یک دیدگاه در حل این مسئله است.

الف: تحریر محل نزاع

‌نكته كه در محل نزاع اهميت دارد نحوه تحرير محل نزاع است. تقریرهای مختلفی در محل نزاع وجود دارد كه در هر يك صورت و سيرت بحث به گونه اي ديگر مي‌شود. در اينجا به چهار تقرير اشاره مي‌كنيم و سپس محل نزاع بین آنها روشن می شود:

1- در برخي از تقريرها محور اصلی اشكال به چگونگي «ارتباط»مادي با مجرد بر می گردد و سوال آن اين است كه چگونه موجود مجرد با مادي ارتباط دارد؟

2- محور اصلي برخي از تقريرها به «تاثير و تاثر» نفس و بدن بر مي‌گردد، در فلسفه اسلامی این تقریر چنین است: با توجه به اينكه تاثير موجود مادي بر چيزي متوقف بر وضع و محاذات است، چگونه موجود مادي كه وضع و محاذات با نفس ندارد. بر نفس تاثير مي‌گذارد؟ ‌از آن جا كه موجود مجرد به معني وجود جدا از ماده است، چگونه مجرد از بدن تاثير مي‌پذيرد.

تقریر آن در فلسفه ذهن چنین است: چگونه يك موجود غير مادي با خصوصيات مستقل و متمايز و كاملاً بيرون از مكان فيزيكي بتواند بر حركات اجسام مادي كه محكوم قوانين فيزيكي دقيق اند، تاثير علّي بگذارد و از آنها تاثير بپذيرد (خاتمي، 1386،ص 33) چنانکه روشن است نحوه تقریر از «تاثیر و تاثر» در فلسفه اسلامی و فلسفه ذهن تا حدی متفاوت است.

3- در برخي از تقريرها سوال اصلي بحث دوباره چگونگي تركيب «نوع طبیعی» انسان از مجرد و مادي است. اين تقرير اختصاصاً در بين فيلسوفان اسلامي مطرح است « و لا يمكن ان يحصل من مجرد و مادي نوع طبيعي مادي بالضروره» (ملاصدرا،1981، ج 4،‌ ص330) (ر.ك: ملاصدرا، رساله اتحاد عاقل و معقول، مجموعه رسائل، 89-88، سبزواری، شرح المنظومه، ج 5،ص 117. تعليقه 5).

  1. گاه در محل نزاع از مفهوم «تعلق و تدبير» استفاده مي‌شود. سوال چنين مطرح مي‌شود كه چگونه موجود مجرد به مادي تعلق مي‌گيرد و به تدبير آن مي‌پردازد؟ (ملاصدرا ،1981، ج 5، ص289)
  2. يك تقرير مشهور و رايج از محل نزاع بر اساس چگونگي «اتحاد» مادي با مجرد است.اين قسم با قسم اول تفاوت دارد؛ زيرا ارتباط اعم از اتحاد است.

بدين ترتيب محل نزاع در قسم اول حول محور «ارتباط» و در قسم دوم «تاثير و تاثر» و در قسم سوم‌ «وحدت نوع طبيعي انسان از مادي و مجرد» و در قسم چهارم «تعلق و تدبير» و در قسم پنجم «اتحاد» است. اكنون اين سوال مطرح است كه كدام يك از اين اقسام محل نزاع است. آيا همه آنها مي‌تواند محل نزاع باشد؟

قسم اول (ارتباط) مفهوم عامي است كه شامل همه موارد محل نزاع مي‌شود؛ زيرا «وحدت، اتحاد، تاثير و تاثر و تعلق و تدبیر» فرع بر ارتباط است. چنانكه در فصل دوم ذكر شد، ارتباط داراي اقسام و انواع مختلف است. در برخی موارد مشابهت و مماثلت حداقلی و در برخی حداکثری نیاز است؛ چنانكه توضيح اين مطلب خواهد آمد، نه تنها با حواس ظاهري نمی توان حكم به ارتباط و عدم ارتباط، بین دو شی کرد، بلکه در مواردی حواس رهزنی نموده و موجب بروز خطا می شود. زماني مي‌توانيم حكم به ارتباط و عدم ارتباط دو شي كنيم که به هستی دو شی و جنبه های گوناگون هستی آن، معرفت تام داشته باشیم. از طرف دیگر این قسم، بدلیل اینکه نیاز به سنخیت حداقلی دارد این حد از سنخیت، از طریق تعلق نفس به بدن، اصالت وجود، تشکیک در وجود برای حل این ارتباط، کافی است.

قسم دوم با وجود رایج بودن آن، محل نزاع نیست؛ زیرا تاثیر مجرد بر مادي به علت شدت و قوت وجودي موجود مجرد، هیچ محذور عقلی ندارد. موجود قوی به سبب احاطه ای که بر موجود سافل دارد بر آن تاثیر می گذارد. همانگونه که ابن سینا گفته نفوس قوی مانند، مبادی عالیه هستند که نه تنها بر مملکت خود سلطنت قوی دارند، بلکه می توانند در سایر اجسام نیز تصرف کنند و طبایع را از مقتضی طبیعت خود منصرف کنند. «بل النفس اذا کانت قویه شریفه شبیهه بالمبادی اطاعها العنصر الذی فی العالم فلا بدع ان تکون النفس الشریفه القویه جدا تجاوز بتاثیرها ما یختص بها من الابدان»(ابن سینا،1375،ص 274) ممکن است گفته شود اگر چه مشکل فوق مرتفع می شود؛ اما از جهت عدم سنخيت اشکال بوجود می آید. در پاسخ باید گفت بر اساس حکمت متعالیه نفس و بدن وحدت تشکیکی دارند و تباین ذاتی بین آن دو نیست تا این مشکل به وجود آید.

بنابراين اشكال بر مي‌گردد به قسمي كه مادي بر مجرد تاثير مي‌گذارد تاثیر موجود مادی بر مجرد نیز بستگی به تلقی ما از ماهیت این اثر گذاری دارد. از تاثیر مادی بر مجرد دو تلقی می توان ارائه داد: اول: حصول تاثير شی بر شي ای ديگر به معني حصول فعليت جديد است، مثلاً وقتي مي‌گوئيم آسيب به بدن موجب درد نفس مي‌شود؛ معني آن اين است فعل آسيب رساندن، «درد» را در مرتبه نفس ايجاد مي‌كند. تلقي دوم، تلقي اعدادي از تاثير است به اين معنا كه فعليت شي از عالم بالا افاضه مي‌شود و موجود مادي صرفاً زمينه ساز «تاثير»‌ است. موجود مادی موجد تاثیر نیست تا سوال شود چگونه مادي بر مجرد تاثير مي‌گذارد. در اين صورت آسيب رساندن به بدن منشا ايجاد درد نيست بلكه اختلال عضو صرفاً زمينه اضافه درد از موجود مفارق را فراهم مي‌كند. در تلقي اول «تاثير» توسط شي ايجاد مي‌شود و در تلقي دوم شي زمينه تاثير را فراهم مي‌كند و اثر مستند به فاعل مفارق است. از ديدگاه ابن سينا تاثير موجودات مادي بر يكديگر موجود مادي بر مجرد تلقي نوع دوم است. ابن سينا معتقد است موجودات مادي در بوجود آوردن آثار خاصشان مستقل و متكي به خود نيستند و عليت آنها در صدور آثارشان نيز عليت حقيقي نيست؛ بلكه عليت آنها از سنخ عليت اعدادي است به عنوان مثال در مورد گرم شدن آب بر روي آتش فقط آب را مهيّا مي‌كند كه صورت حرارت از جانب واهب الصور اضافه شود (ابن سينا،1384، ج 2،ص100 ) بنابراين بدن صرفاً مرجع حدوث اثر است و هيچ گونه عليت واقعي نسبت به ايجاد اثر ندارد.

قسم سوم نيز محل نزاع نيست؛ زیرا الف) فصل همان نوع است از جهت تحصل و نوع همان ماهيت تامه صرف نظر از ابهام و تحصل است (طباطبائي،1424 ،ص 102). حقيقت انسان همان فصل اوست و ماده (بدن به شرط لا) در حقيقت انسان دخالت ندارد و حقیقت انسان مرکب از مادی و مجرد نیست تا محذور فوق پیش آید. ب) مادي بودن يك نوع حاصل از تركيب نفس و بدن بيش از اين اقتضا نمي كند كه نوع مزبور مركب از ماده و صورت بوده و صورت آن به نحوي به ماده تعلق داشته باشد. اما اين مطلب كه صورت بايد مادي و جسماني باشد از لوازم مادي بودن نوع نيست. بنابراين فرض اينكه نوعي مركب از صورت مجرد و ماده جسماني داشته باشيم فرض محال نخواهد بود (مصباح یزدی، 1375 ،ج 1 ، ص66). ج) حقیقت انسان مرکب از نفس و بدن نیست، اگر انسان مركب از نفس و بدن باشد بدن كه جزئي از كل است فساد پذير است و با فساد يكي از اجزاء‌ كل مجموعه نيز متلاشي مي‌شود در حاليكه چنين نيست. پس نتیجه انسان مرکب از نفس و بدن نیست و از برخی از تقریرها که محل نزاع ناظر به ترکیب نفس و بدن دارد، خارج از محل نزاع است.

قسم چهارم نیز محل نزاع نيست زيرا اینکه موجودی مجرد امر مادی را تدبیر کند و به آن تعلق داشته باشد، استبعاد عقلي ندارد بلكه چنین چیزی واقع شده است. مثل: رب النوع كه انواع مادي را تدبير مي‌كند.

بنابراين به نظر مي‌رسد محل نزاع در چگونگي «اتحاد» مادي با مجرد است. [1] و ساير اقسام به دلايل مذكور محل نزاع نيستند.

ب: اصل سنخیت و معضل رابطه نفس و بدن

مسئله «رابطه نفس و بدن» ارتباط مستقيمي با اصل سنخيت دارد. در واقع منشا پيدايش معضل رابطه مادي با مجرد، عدم سنخيت بين اين دو نحو از وجود است. بنابراين تقرير و تفسير خاصی از اصل سنخيت در سرنوشت اين بحث، تاثير بسزائي دارد. سنخيت دو گونه است سنخيت در مجردات، بدين معنا است كه علت كمال معلول را به صورت كامل تر دارد اما چنين سنخيتي بين علت هاي مادي و اعدادي و معلول هايشان وجود ندارد و با توجه به اينكه هر چيزي موجب هر گونه تغييري نمي شود اجمالا بدست مي‌آيد كه نوعي مناسبت بين آنها لازم است (مصباح یزدی،1382،‌ ج2،ص 68).

از طرف ديگر سنخيت يك مقوله تشكيكي است و به حسب نوع رابطه، شدت و ضعفِ سنخيت تغيير مي‌كند.سنخیتی که برای «اتحاد» بین دو شی لازم است بیش از سنخیتی است که برای «ارتباط» دو شی نیاز است؛ به عبارت دیگر در «اتحاد» بین دو شی سنخیت حداکثری و در «ارتباط» سنخیت حداقلی نیاز است.

اکنون این سوال مطرح می شود که سنخیت بین دو شی ،چگونه کشف می شود ملاک آن چیست؟ ما در مواردی قضاوت درباره سنخیت بین دو شی، متاثر از داده های حسی هستیم. موارد فراوانی وجود دارد که ظاهرا با یکدیگر شباهتی ندارند ولی نوعی رابطه علّی بین آن دو هست، مثلا بین جريان الكتريسيته و نور به ظاهر سنخيتي وجود ندارد؛ اما جریان الکتریسیته می تواند مولد نور باشد. چنانكه ابن سينا گفته‌است، گاه فاعل وجودي را افاده مي‌كند كه آن وجود مثل خودش است، مثل آتش و حرارت و گاه فاعل وجودي را اضافه مي‌كند كه آن وجود مثل خودش نيست مثل خورشيد كه باعث سياهي مي‌شود (1384 ،ص 27).

با توجه به این که اصل قاعده سنخیت عقلی است؛ لذا با حواس ظاهري قابل تشخيص نیست و حواس نه تنها کاشف سنخیت نیست؛ بلکه گاهی مانع هم می شود؛ امروزه اين مسئله شواهد تجربي فراواني پيدا كرده كه چيزي ظاهرا غير مشابه با چيز ديگري است ولي در عين حال رابطه علّي بین آنها وجود دارد. سنخیت بین نفس و بدن مشمول حکم فوق نیز است. زمانی مي‌توانيم بگوئيم كه نفس با بدن سنخيت ندارد كه تمامي ساحات و ابعاد و بطور کلی حقیقت آن دو را بشناسیم. سپس حكم به عدم سنخيت بین آن دو كنيم، در حاليكه شناخت انسان ناقص تر از آن است که چنین احاطه وسیعی را داشته باشد. اگر ما اثبات کنیم كه بين نفس و بدن عليت و اتحاد وجود دارد، وجود اين دو، ملازم با سنخيت است. اما تبيين نحوه سنخيت آن دو ممكن است براي ما واضح نباشد. ممكن است علوم در آينده رازهاي نامكشوف اين ارتباط را باز گشايند. حکما سابقاً از روح بخاري براي ارتباط نفس و بدن استفاده مي‌كردند و امروزه اطلاعات جديد ما را به نحوه تبيين دقيق تري از نفس و بدن كمك مي‌كند. به عبارت دیگر امروزه اطلاعاتی در مورد بدن در اختیار ما قرار دارد که می توانیم سنخیت بین نفس بدن را بهتر تبیین کنیم.در تحقيقات فراواني دانشمندان علم روح متوجه جسد اثيري در انسان شدند، این جسم هاله ای است كه اطراف بدن را فرا گرفته و در حال افزايش و تراكم است. و در برخي از افراد داراي درخشش و شفافيت خاصي است(ر.ك:سزار لومبروز،1370،ص83). امروزه عده ای معتقدند كه انسان داراي هفت بدن است اين ابدان تو در تو هستند و با حواس ظاهري غير قابل درك است اين ابدان با بدن فيزيكي ارتباط مستقيم دارند هر يك از اين ابدان ارتعاشات و فركانس هاي رنگهاي مخصوص هستند مثلاً بدن اثیري به بدن فيزيكي نزديك تر است و پائين ترين ارتعاش از نظر انرژي دارد.همانگونه كه تا قبل از نظريه اصالت وجود و تشكيك در وجود،‌ نگاه ماهوي به موجودات مانع از اتحاد و ارتباط آنها مي‌شد، در پرتو اين دو اصل و مسئله ارتباط مادي با مجرد شکل ديگري به خود گرفت. در واقع در پرتو این دو اصل شناخت ما از موجودات دقیق تر و قضاوت، عمیق تر شد و تبیین مسئله ارتباط مادي با مجرد تبیین بهتری یافت. ممكن است با پيشرفت مسائل فلسفي و علمي ارتباط بين مادي و مجرد بهتر توجيه ‌شود. بنابراين اطلاعات ما از نفس و بدن همواره در تكامل است و از اين رو همجواري و همزيستي بين آن دو بهتر قابل تصور است.

هر چند هيولي با صورت، وجود با ماهيت و جوهر با عرض ذاتا متباين اند در عين حال با يكديگر نوعی اتحاد وجودی دارند؛ هيولي ذاتاً به علت ضعف وجودي فاقد فعليت،‌ زمان و مكان است در عين حال با موجودي كه چنين خصوصياتي دارد متحد شده است. سنخ وجود از هستي و سنخ ماهيت از چیستي است، با اين حال اين دو با يكديگر متحد شده اند. اعراض با جوهر متحدند و هر يك از اعراض بواسطه جوهر با يكديگر متحدند، با این حال ما حکم به تباین اعراض با یکدیگر می کنیم. به نظر مي‌رسد حكم به تباین آنها به علت عدم شناخت ما از ماهيت اشيا است. نتیجه اینکه حكم به سنخيت و عدم سنخيت بين دوشي مستلزم احاطه فلسفي و علمي است كه چنين شناختی برای انسان حاصل نمي شود. ما با دليل فلسفي مي‌دانيم كه عليت بین دو شی متوقف بر سنخيت بین آنهاست است اما تبیین «کیفیت سنخیت» امری فلسفی نیست و در تبيين آن نبايد به حواس ظاهري اكتفا كرد.[2]

[1]– بهنيار اتحاد موجود مفارق و مادي را نيز صحيح مي‌داند او معتقد است كه همانگونه كه ماده و صورت دو وجود متباين اند در عين حال با يكديگر متحدند نفس و بدن نيز چنين است (ر.ك:بهمنیار، التحصيل ص 726)

[2] . نکته ی دیگری كه در توضیح محل نزاع قابل طرح است اينكه وقتي مي گوييم رابطه مادي با مجرد ممتنع است آيا اين امتناع شامل هر نوع تجردي (اعم از مثالي و عقلي) مي شود يا صرفا يك مرتبه خاص از تجرد را دربرمي گيرد؟ به نظر می رسد حکم امتناع یا امکان ناظر به اصل تجرد است و شامل هر نوع تجردی می شود زیرا موجود مجرد بطور مطلق (عقلی و مثالی) فاقد زمان و مکان ، قوه و استعداد است لذا امتناع شامل مرتبه مثالی نیز می شود.

منبع
«تحلیل مبادی تصوری وتصدیقی مسئله ارتباط نفس وبدن»، آموزه های فلسفه اسلامی ، احمد شه گلی

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا