انواع رویکردها به مسئله علت مرگ
بخشی از مقاله « علت مرگ از دیدگاه ابنسینا و ملاصدرا»، احمد شه گلی، فصلنامه آینه معرفت ، شماره 2، ص97-103
رویکرد غالب افراد به مسئله علت مرگ، نگاه فیزیولوژیکی است. انسانها ارتکازا پس از شنیدن فوت اشخاص، از علل مادی و طبی آن سوال میکنند؛ اما مسئله علت مرگ یک موضوع چند وجهی است. علاوه بر عوامل مادی، علل غیر مادی نیز میتواند در تحقق آن مدخلیت داشته باشد. مرگ به عنوان یک امر حادث می تواند علت فاعلی ، غایی و مادی داشته باشد بر این اساس رهیافت های مختلفی به مرگ صورت گرفته است.
مرگ یک امر وجودی است و از سنخ ماهیات که دارای جنس و فصل هستند نیست نحوه موجودیت آن نظیر اراده ، حرکت و زمان (بر اساس نظر صدرالمتالهین)، از سنخ وجود است، نه ماهیت. سه گونه تبیین از علت مرگ وجود دارد: 1. طبی 2. کلامی 3. فلسفی. اکنون هر یک از این سه رویکرد مورد بررسی قرار میگیرد.
الف) رویکرد طبی
از آنجا که طب قدیم و پزشکی جدید در روش و مبنا، تفاوت اساسی دارند لذا نگرش هر یک به مسئله علت مرگ نیز متفاوت است. اطبا سنتی بر اساس پذیرش روح و ارتباط آن با بدن، به تفسیر طبی از «سبب مرگ» میپردازند. ابن سینا از جمله فیلسوفانی است که رویکرد طبی به سبب مرگ دارد.(ابن سینا، القانون، ج 1، ص 32 و شرح الاشارات و التنبیهات، ص 509_508). رویکرد دیگری که از حیات و ممات تفسیری صرفا مادی ارائه می دهد و جایگاهی برای موجودیت روح و نقش آن در تدبیر بدن قائل نیست. دیدگاه «پزشکی مدرن»(طب آلوپاتیک) است.[1] بر اساس رویکرد طب سنتی، روح وجود دارد ولی مدخلیتی در مرگ ندارد؛[2] ولی در طب جدید روح وجود ندارد قهرا مدخلیتی نیز در مرگ ندارد. براساس روش اول روح از بدن مفارقت میکند؛ زیرا قابلیت تعلق نفس را از دست داده است، ولی براساس روش دوم مرگ اتفاق میافتد چون اعمال حیاتی بدن مختل شده است. بنابراین اساس روش دوم بر انکار روح مبتنی است. بدین ترتیب رهیافت طبی به مسئله علت مرگ خود به دو رویکرد اصلی تقسیم میشود(رویکرد طب قدیم و طب جدید) که هر یک از آنها از حیث مبانی و پیش فرضها با یکدیگر تفاوت دارند. در زیر مختصرا به دیدگاه هر یک اشاره میشود.
- طب قدیم: براساس نظر ابن سینا و اطبای قدیم، وقوف قوه غاذیه سبب موت طبیعی است. در توجیه علت وقوف قوه غاذیه ادله متفاوتی ذکر کردهاند. رایجترین این توجیهات، از طریق «حرارت غریزی» است، بر اساس این دیدگاه، حرارت غریزی سبب حیات است و فقدان آن نیز سبب موت است. (ابن سینا، القانون، ج 1، ص 32 ) از دیدگاه آنان حرارت ابتدا نقش سازندگی دارد اما وقتی اشتداد پیدا میکند موجب از بین رفتن رطوبت میشود، پس از فنای رطوبت بدن، حرارت نیز از بین میرود. بدین ترتیب ابتدا حرارت به حد اعتدال است سپس شدت پیدا میکند بطوریکه رطوبت بدن را از بین میبرد با از بین رفتن رطوبت، حرارت غریزی نیز از بین میرود.[3] ملاصدرا دیدگاه اطباء را که حرارت را در ابتدا سازنده و در انتها از بین برنده است مخدوش می داند. از دیدگاه ایشان حرارت دائما نقش تحلیل برنده دارد اما این قوه غاذیه است که تحلیلات آن را جبران میکند. از نظر ایشان حدوث و حیات حرارت غریزی، با افاضه نفس است (ملاصدرا، الشواهد الربوبیه، ص90). وجه دیگر وقوف قوه غاذیه، «تناهی قوای جسمانی» است.براساس قواعد حکمی، قوای جسمانی محدود و متناهی هستند بنابراین افعال آنها نیز متناهی است و با تناهی قوه غاذیه قوای وابسته به آن نیز زایل میشود و مرگ فرا میرسد(ملاصدرا، اسفار، ج8، ص 104 ).[4]
- طب جدید: از دیدگاه طب جدید، قطع اکسیژن رسانی توسط خون و از کار افتادن جریان خون (نبض، فشار خون و تنفس) علت اصلی مرگ است. با قطع جریان خون اعمال حیاتی بدن متوقف میشود و مرگ اتفاق میافتد. جریان خون حامل اکسیژن و مواد ضروری بدن است وسبب زنده نگهداشتن بافت و اعضاء بدن میشود.بنابراین علت حیات از دیدگاه طب جدید وجود جربان خون در بدن و علت مرگ نیز قطع جربان خون است (ر.ک: آرتورگایتون، فیزیولوژی پزشکی، ص 436-447).
بررسی رویکرد طبی به مسئله علت مرگ
وجه جامع و مشترک بین طب جدید و قدیم، جستجوی مرگ در اختلالات مزاجی و فساد اعضای بدن است. ملاصدرا نگرش طبی به مسئله علت مرگ را دو گونه نقد میکند. وی گاه در مقام یک طبیب، به نقد درون سیستمی دیدگاه اطبا میپردازد(ملاصدرا، الشواهد الربوبیه، ص90) و گاه بر اساس مبانی فلسفی مبانی آنان را نقد می کند وی معتقد است آنچه که ابن سینا در تناهی قوای جسمانی در علت مرگ ذکر کرده صحیح نیست زیرا این سخن زمانی صحیح است که قوای جسمانی به تنهایی علت حیات باشد اما اگر علت آنها به امداد موجود مجرد یا اجرام سماوی باشد فعالیت قوا نیز نامتناهی میشود.(ملاصدرا، الشواهد الربوبیه، ص 89).
با توجه به اینکه در توجیه اطبا قدیم اشتداد حرارت غریزی موجب از بین بردن رطوبت بدن و در نتیجه از بین رفتن خودش میشود لازمه این دیدگاه این است که فاعلهای طبیعی در تحریکات ذاتی خود مقتضی فساد خود شوند و بطلان این مسئله بدیهی است زیرا همه ممکنات دارای غایات حقیقیه هستند که مکمل ذات آنها است و این با تباهی فاعل طبیعی به وسیله حرکتهای خود، ناسازگار است (حکیم زنوزی،انوار الهیه، ص182).
بر اساس رویکرد ابن سینا و اطبا قدیم، علت موت، علت حیات است و ایشان علت حیات را در «حرارت غریزی» جستجو میکنند لذا علت مرگ را نیز حرارت غریزی میدانند اما جستجوی علت حیات در حرارت غریزی قابل تامل است؛ زیرا حرارت غریزی، بر فرض اثبات تجربی آن، علت اعدادی[5] تعلق حیات به بدن هستند نه علت حیات. در واقع منشا آثار حیاتی که از موجود زنده سر میزند، نفس است و حرارت غریزی صرفا معد حیات است. همانطور که چشم ابزاری است که قوای نفس به واسطه آن میبیند، حرارت غریزی نیز چنین است. آثار حیاتی موجود زنده، بالذات به نفس مربوط است و بالتبع به بدن نسبت داده میشود.
نقد دیگر بر رویکرد طبی، حصر روش شناختی به مسئله علت مرگ است. در هر دو رویکرد(طب قدیم و جدید)،صرفا اختلال در بدن، سبب مرگ میشود با توجه به اینکه انسان ساحات وجودی متفاوتی دارد لذا علت مرگ نیز به تنوع ساحات وجودی او میتواند متفاوت باشد و مسئله سبب مرگ، نیز مسئله چند وجهی است. مرگ پدیدهای متافیزیکی است و عوامل غیر تجربی در حدوث آن، به عنوان علت قریب نیز میتواند موثر باشد به طور کلی در این نحوه از تفسیر مرگ ، پیوند آن با ماورءالطبیعه قطع شده و صرفا نگاه فیزیولوژی در این مسئله شده است. عوامل غیر مادی[6] نیز میتواند سبب وقوع این موت گردد. به عنوان مثال می توان از وقوع مرگ در جایی که شخص در صحت کامل جسمانی است، سخن گفت و برای توجیه علت آن از عنصر «مصلحت الهی» و مطابقت با نظام کل و نظام احسن استفاده کرد. این ادعا اگر چه نیاز به تبیین و اثبات دارد اما در مقام یک فرضیه میتوان برای رد مدعای رقیب به کار گرفته شود.
خطای دیگر رویکرد فیزیولوژی به مسئله مرگ، عدم تفاوت بین ابزار مرگ و علت مرگ است[7] به نظر میرسد، حداقل در مواردی، آنچه که اطباء آن را به عنوان مرگ میدانند، در واقع ابزار مرگ است. بسیاری از بیماری ها و اختلالات مزاجی که پزشک آن را سبب مرگ معرفی می کند، ابزار مرگ است و سبب آن می تواند چیزی غیر از آن مثلا یک عامل ماورائی باشد.
ب) رویکرد کلامی
در برابر این سوال که چرا مرگ پدید می آید؟ گاه به علت غایی بالذات مرگ(ملاصدرا) و گاه به علت مادی و قابلی مرگ (رویکرد طبی) و گاه از اسباب غایی بالعرض مرگ سخن به میان می آید.(رویکرد کلامی) در رویکرد کلامی از اسباب غایی مرگ و آثار و فواید مترتب بر آن، ضرورت وجود مرگ اثبات می شود. در کلام به لحاظ اقتضای مباحث کلامی و الهیاتی ابتدا سوال می شود که چرا خداوند، انسان را میآفریند و پس از آفریدن او را میمیراند. و اساسا چرا در نظام آفرینش پدیده ای به نام مرگ وجود دارد؟ در برابر این پرسش پاسخ هایی ذیل داده شده است:
- عدهای در ضرورت مرگ گفتهاند اگر مرگ نباشد، افراد بشر تا بی نهایت باقی میمانند در نتیجه مادهای که از ابدان آنها ساخته شده تمام میشود و آیندگان نمیتوانند موجود شوند واگر هم مادهای بر تکون آنها باشد مکانی برای زیستگاه و تغذیه نیست(ملاصدرا، اسفار، ج8،ص104) بر اساس این رویکرد، علت مرگ سابقین، بوجود آمدن شرایط زندگی و زیستگاه بررسی سابقین است.
2-اگر مرگ نباشد، انسانهای ظالم به ظلم و فساد خود ادامه میدهند و هرگز نتیجه عمل خود را نمیبینند و حق مظلومین ضایع میشود. واز آن جا که منشا فساد دوام افراد است با دوام افراد ، فساد نیز در عالم دوام پیدا میکند. (همان)
3-در توجیه مشابه دیگری گفته شده، اگر مرگ نباشد، انسانهای نیکوکار بدبختترین مردم هستند زیرا آنها رنج دنیوی را تحمل کرده و از لذات آن چشم پوشی نمودهاند و اگر مرگی نباشد آخرت نیز وجود نخواهد داشت تا پاداش اعمال خود را ببینند (همان).
بررسی رویکرد کلامی
دیدگاه اول مبتنی بر طبیعیات قدیم و حاکی از نقص شناخت آنها از زمین و ذخائر آن دارد، این دیدگاه ضرورت را اثبات نمی کند، زیرا اگر علت موت ارتزاق است به مقدار ارتزاق، امکان عدم مرگ وجود را و اگر علت مرگ، کمبود مکان است به مقدار وجود مکان، امکان عدم موت وجود دارد و از آن جا که ضرورت موت طبیعی با علت موت طبیعی رابطه تنگاتنگی دارد، اگر ضرورت موت ثابت نشود، نمی توانیم از علت دائمی موت طبیعی سخن گفت؛ زیرا بحث از علت موت زمانی معنا دار است که ابتدا ضرورت مرگ را پذیرفته باشیم وجه این توقف نیز روشن است چه اینکه در بحث علت مرگ ابتدا فرض می شود که مرگ یک مسئله ضروری و دائمی (و نه اتفاقی) است آنگاه بحث میکنیم علت این مسئله ضروری چیست؟ اما اگر علت مرگ اتفاقی و یا حتی اگر اکثری بدانیم نمی توانیم به دنبال علت دائمی آن بود. به عبارت دیگر ما ابتدا بر اساس ادله عقلی و نقلی مفروض انگاشته ایم که هر کسی ضرورتا میمیرد آنگاه بحث میکنیم که چرا همه انسانها بالضروره میمیرند و وجه این ضرورت چیست؟ آیا منشا آن اختلالات جسمانی است یا تکامل روح یا فایده ای که بر انسان مترتب می شود و یا فرض های دیگری قابل طرح است.
نظر دوم و سوم نیز صحیح نیست و هیچ یک نظریه صحیحی برای توجیه علت مرگ نیست زیرا اولا این اقوال و مشابه آن، ضرورت مرگ را برای تمام افراد اثبات نمیکند(همان،ص105) ثانیا اصل وجود ظلم و ظالم در عالم شر بالقیاس است نه شر مطلق. زیرا ظلم زمینه تکامل سایرین را فراهم می کند و چنان که حکما تصریح کرده اند وجود شخص ظالم یا نوع ظلم در عالم، خالی از مصلحت نیست. (همان،ص104) ثالثا مکافات مظلوم به وجهی غیر از وجوه مذکور قابل حسابرسی است (همان) از دیدگاه ملاصدرا این نظرات غایتهای عرضی موت را تبین میکند نه غایت حقیقی موت را، غایتهای عرضی، غایتهایی هستند که جزء توابع و نتایج مترتب غایتهای حقیقی هستند به عبارت دیگر رویکردهای مذکور خلط علت و نتیجه کرده اند آنچه که علت مرگ ذکر شد در واقع نتیجه و منافع مرگ است نه علت آن(همان). از آن جا که این مورد مانند سایر موارد غایت عرضی و منافع موت را ذکر میکند لذا نمیتواند علت واقعی مرگ باشد، در نتیجه جزء قیاسات خطابی هستند و مبدا برهان قرار نمیگیرد.(همان) این دیدگاه ضرورت علاوه بر اینکه علت مرگ را اثبات نمیکند از اثبات مرگ نیز ناتوان است.در نظریه دوم، ضرورت مرگ صرفا برای ظالم و مظلوم اثبات میشود حال آنکه افرادی وجود دارند که در هیچ یک از این دو قسم قرار نمیگیرند (نه ظالم هستند و نه مظلوم ) لذا ضرورت مرگ برای آنها اثبات نمیشود.
در نظریه دیگر که رسیدن نیکوکاران به پاداش اعمال خود، علت مرگ شده نیز همین طور است و ضرورت مرگ را برای عده خاصی توجیه میکند و مانند موارد قبلی، فواید مرگ را بیان میکند نه سبب فاعلی و ذاتی آن.[8]
[1] . نفی روح از ساحت انسان، از پیش فرض های فرا تجربی علم طب مدرن است در طب مدرن فعالیت های روحی نظیر تفکر ، خلاقیت و اراده و حالات روانی نظیر افسردگی ، یاس ، ناراحتی و … . به امور مادی تحویل برده می شود و به طور کلی روش مواجهه با انسان ، تبیین ماهیت بیماری و درمان آن مبتنی بر روش های حسی است. برای آشنایی بیشتر ر.ک: برني سيگل، عشق، پزشكي، معجزه، مترجم رويا منجم، نشر بنياد، تهران، چ 1، 1370، ص 21، ولف هنريك و ديگران، درآمدي به فلسفه طب. مترجم همايون مصلحي، طرح نو، چ1، تهران، 1380، ص 12 و توماس آندرئولی …[ و دیگران]،مبانی طب داخلی سیسیل 2007، ترجمه محسن ارجمند…[و دیگران] ،ارجمند،چ1، تهران :1378ص 831 و سایر صفحات و گروه مؤلفان،اصول طب داخلی هاریسون2008(بیماری های قلب و عروق)ترجمه :محمد رضا رسولی ، ناصر سعادت،چ1 ، تهران :سماط 1388
[2] . طب سنتی عمدتا تحت تاثیر تفکر معنوی طبیبان و خصوصا مبانی فلسفی ابن سینا ، بصورت بنیادینی با فلسفه ارتباط دارد و از آن ارتزاق می کند. یکی از این مبانی ، پذیرش روح در تبیین و تحلیل و درمان بیماری است برای آگاهی بیشتر ر.ک: ابن سینا، القانون في الطب، دار احیا التراث العربی، بيروت ، ج1. عقیلی خراسانی، سید محمد حسین، خلاصه الحکمه، تصحیح اسماعیل ناظم، قم، اسماعیلیان ، 1386 ، ص 19-20 و سایر صفحات،
[3]. برای آگاهی بیشتر از تحلیل اطبا سنتی از حرارت غریزی و نقش آن در بدن و مسئله مرگ ر.ک: (عقیلی خراسانی،خلاصه الحكمه ج2 ص798 و 799 و احمد اردکانی، مرات الاکوان،ص419))
[4]. مواردیگری علت وقوف قوه غاذیه ذکر شده که به علت بسط غیر ضروری از ذکر آنها خود داری میکنیم.(ر.ک: مرات الاکوان، ص417-420)
. چنانچه می دانیم علت اعدادی، علت بالعرض است. [5]
. عامل غیر مادی میتواند شامل هر آنچه غیر مادی است باشد مثل روح، مشیت الهی و….[6]
[7]. به عنوان مثال وقتی کسی با چاقویی شخصی را به قتل میرساند از نگاه فلسفی چاقو سبب مرگ نیست چاقو ابزار مرگ است و سبب آن ضارب است.
[8]. به نظر میرسد اگر به جای دیدگاه دوم و سوم دیدگاه، «وصول افراد به نتایج اعمال خود» ذکر شود، از این حیث از جامعیت بیشتری بر خوردار است و گستره بیشتری از مرگ افراد را توجیه میکند. هرچند از اشکالات دیگری رنج میبرد.