انسان شناسیانسان شناسی فلسفیانسان و طبیعترویکرد فلسفی به پدیده ها

منطق مدل سازی مواجهه با طبیعت بر اساس ساختار نفس و بدن

بخشی از مقاله «ساختار نفس وبدن به مثابه الگویی برای نحوه ی مواجهه انسان با طبیعت »، احمد شه گلی، فصلنامه تحقیقات بنیادین علوم انسانی، شماره 18، ص13تا18

منطق مدل­ سازی مواجهه با طبیعت بر اساس ساختار نفس و بدن

در این رویکرد، ساختار خلقت انسان به مثابه آینه‌ای است که با مراجعه به آن، اصول مواجهه با جهان به‌دست می‌آید. مراجعه به انسان به عنوان یک اصل روش‌شناختی، می­تواند مبنای مسائل معرفتی و عملی در حوزه­های مختلف معرفتی و عملی قرار بگیرد. این اصل روش‌شناختی پایه مواجهه انسان با خود، جهان و جامعه است. از آن جا که به لحاظ معرفتی، بسیاری از دانش‌ها مرتبط با انسان و به لحاظ عملی نیز دانش‌هایی مربوط به نحوه تعامل با انسان، جهان و جامعه است، در همه این امور، انسان مبدأ محور بحث است و بدون درک مناسب از ساختار خلقت او، مواجهه­ای ناقص با انسان خواهیم داشت. خلقت خاص انسانی به عنوان اشرف و احسن مخلوقات از جنبه­های مختلف می­تواند به مثابه الگویی برای تصرف در جهان مطرح شود. این خلقت دارای خصوصیاتی نظیر: هدفمندی و غایتمداری، اتقان صنع، خلقت احسن، هدایت تکوینی، اعتدال و استواء در خلقت(تسویه) است. این ویژگی­ها می­تواند به عنوان معیاری برای نحوه تصرف انسان مطرح شود.

آنچه در این پژوهش به آن توجه می­شود، تمرکز بر خصوصیات خلقت بدن و رابطۀ آن با نفس است. دربارۀ کیفیت سنخیت بدن انسان با طبیعت تبیین­هایی صورت گرفته است. صرف نظر از برخی تطبیق­ها که مبتنی بر ذوق است، اصل این سنخیت و تناظر بر مبانی فلسفی استوار است. اخوان الصفا پس از سنجش بدن انسان با جمیع مراتب عالم، به شباهت بین بدن انسان و عالم طبیعت پرداخته‌اند. پشتوانه این تفکر این است که انسان عالم صغیر و جهان عالم کبیر است. آنها برای تطبیق چگونگی انطباق انسان با جهان گاه نمونه­های ذوقی مطرح می­کنند. از نظر آنها سر، سینه، شکم و پا مطابق با چهار عنصر است و همان‌طور که بخارهای گوناگون از زمین صعود می­کند، مایع­های مختلف مانند بلغم و بزاق از مخرج‌های بدن دفع می­شود. ساختمان بدن مانند زمین است، استخوان­ها مانند کوه­ها، دماغ مانند معادن، شکم مانند دریاها، روده­ها مانند رودخانه­ها، اعصاب مانند جوی­ها و گوشت مانند خاک و گل. موهای بدن مانند نباتات است، آنجا که موی می­روید مانند زمین­های حاصل‌خیز و آنجا که مو وجود ندارد مانند شوره زار. سمت جلوی بدن انسان مانند یک زمین معمور است و پشت مانند نواحی مخروبه و نیز جلوی بدن مانند مشرق است و پشت مانند مغرب، دست راست جنوب و دست چپ شمال. تنفس انسان مانند باد است و گفتار او همچون رعد و صدای او نظیر صاعقه. خنده انسان مانند مهتاب است و اشک او مانند باران، غم او چون تاریکی شب و خواب او چون مرگ و بیداری او چون حیات. ایام طفولیت بشر چون فصل بهار و جوانی چون تابستان و کهولت چون پائیز و پیری چون زمستان است. حرکات بدن مانند حرکات و دوران کواکب است و ولادت و حضور آن مانند طلوع، مرگ و غیبت آن چون غروب سیارات است (نصر، 1377: صص 163-157). این امور همان طور که ذکر شد مبتنی بر امور ذوقی است و برای تبیین عقلی موضوع کفایت نمی­کند. لذا برای این کار موضوع بحث را از زاویه دیگری آغاز می­کنیم.

انسان به عنوان نقطۀ کانونی این بحث، با دو موضوع ارتباط دارد: از یک طرف با جهان و از طرف دیگر با صنایع ارتباط دارد. رابطۀ انسان با این دو چگونه است؟ از منظرهای مختلفی می‌توان این رابطه را تبیین کرد. آنچه در اینجا مدنظر است، بررسی نسبت تعامل انسان با این دو است. جهان؛ محلّ رفع نیازهای انسان و صنایع که حاصل تصرّفات انسان در جهان است، توسعه و بسط زیست مادی انسان در جهان است. بر این اساس جهان و صنایع در نسبت با انسان، به مثابه نوعی بدن هستند: اولی بدن طبیعی و دومی بدن صناعی.[1] جهان در جهت ادامه زیست بدن انسان است بدون آن، امکان زیست و ادامه حیات بدن مادی فراهم نیست. صنایع نیز چنانکه خواهد آمد بسط مادی اعضا و قوای بدنی انسان در جهان هستند. در این صورت هر دو به نوعی امتداد بدن انسان هستند، یکی به نحو طبیعی و دیگری به نحو صناعی. اکنون به توضیح این مطلب می پردازیم که چرا برای تصرّف در جهان رجوع به انسان به عنوان یک راه حل از بین انواع راه حل‌ها توصیه می‌شود.

یکی از ابعاد چرایی رجوع به انسان، توجه به بحث غایت نهایی تصرفات و صنایع است. تصرفات انسان در طبیعت منجر به ایجاد صنعت میشود. انسان صنعت را بهوجود می‌آورد و آن را بهکار می‌گیرد؛ غایت تصرفات و صنایع، انسان است. ازطرف‌دیگر مراتب جمادی، نباتی و حیوانی به لحاظ وجودی، رتبهای مادون انسان دارند و وجودشان طفیل وجود آدمی و برای انسان است؛ در سلسله نظام اسباب و مسببات، موجودات اعلی و اشرف غایت موجودات ادنی و اخسّ هستند. غایت خلقت زمین، نباتات و حیوانات انسان است. هدف از خلقت انسان نیز تحقق مرتبه اعلی و اشرف آن یعنی انسان کامل است. (ملاصدرا، ۱۳۶۶، ج‏2: صص 488-487) بر این اساس که غایت تصرفات، صنایع و طبیعت انسان است، باید شناخت درستی از انسان و مقدمات او در هستی داشته باشیم تا جهان را به درستی در خدمت او بهکار بگیریم. این شناخت نیز صرفا شناخت مسائل ادراکی، گرایشی و کنشی انسان نیست بلکه جامعیت این شناخت به جامعیت وجود انسان است. وجود انسان، دارای ساحات و ابعاد مختلف است. هر یک از این ساحات با همدیگر ارتباط متقابل دارند و به لحاظ رتبی برخی بر دیگری مقدم هستند. بر این اساس با شناخت ابعاد مختلف انسانی، تصرفات انسان در طبیعت نیز آگاهانه­تر می­شود.

تقریر دیگر این موضوع از طریق مسئله تقلید صنعت از «طبیعت» است. حکمای یونان، ماهیت صنعت را تقلید از طبیعت میدانند (افلاطون، 1374: ص 565؛ فلوطین، 1997: ص 483). فلاسفۀ اسلامی نیز در موارد مختلفی از این دیدگاه استفاده کرده و کاربست این دیدگاه را در مسائل اخلاقی به‌کار گرفتهاند (ر.ک: طوسی، 1389: صص 118-113، دوانی، 1602: ص ۱۲۴). صنعت در منابع سنتی اسلامی، غالباً اصطلاحی عام است که شامل علم، هنر، پیشه، امور اداری و دیوانی، یاددهی و یادگیری و کسب فضایل میشود (رحیمی، 1392: ص 142). اصطلاح طبیعت معانی زیادی در حوزۀ تمدن اسلامی و منابع سنتی دارد (ر.ک:ابنسینا، 1405، ج 1: ص 31، جرجانی، 1370: ص 61) که ذکر آنها به تطویل بحث می‌انجامد. طبیعت در این اصطلاح در برابر صنعت قرار دارد. صنعت هر آن چیزی است که به‌وسیلۀ انسان ساخته می‌شود و بهوجود می‌آید و برای پیدایش آن ذات خود کفایت نمی‌کند؛ صنعت برابر طبیعت قرار دارد، بهمعنای چیزی که انسان در ساخت آن مدخلیت ندارد و خود بهطور طبیعی موجود است. هیچ صنعتی خلق از عدم نیست، بلکه در خارج برگرفته از نمونه‌های سابق است. مراد از تقلید، الگوبرداری و شبیهسازی از سازوکارهای قوانین طبیعت است. البته نباید تصور کرد که این تقلید صرفاً تقلید صور ظاهری طبیعت است، بلکه عملکرد طبیعت را سرمشق خویش میسازد (نصر، ۱۳۸۱: ص ۵۱۱).

در بین موجودات عالم طبیعت، طبایع از جهت شرافت و خساست، یا کمال و نقص، دارای درجات مختلفی از شدت و ضعف هستند. براساس جهانبینی حکمی، چون خلقت انسان در بین طبایع احسن و اشرف است، طبیعت آن نیز احسن و اشرف است. انسان به جهت خلقتِ اتمّ و احسن دارای ساختاری است که اصول و قوانینی بر آن حاکم است که می‌تواند اصول عقلانی صنعت متناسب با انسان را تأمین کند. از دیدگاه حکما حقیقت صنعت، همان تکمیل و تتمیم طبیعت است، زیرا طبیعت بهتنهایی برای انجام افعال کافی نیست؛ ازاینرو به صنعت محتاج است تا با کمک آن افعال خود را به سهولت انجام دهد (عامرى، 1375: صص 286-249). ازآنجاکه بدن انسان بهطور طبیعی عاری از لباس و پشم است و طبیعت بدن برای محافظت از گرما و سرما کفایت نمی‌کند و نیاز به پوشش دارد، ازاین رو صنعت نساجی شکل میگیرد (ملاصدرا، 1382: صص 27-26). در این بحث نیز صنعت باید متمم و مکمل طبیعت انسان باشد. این تکمیل و تتمیم زمانی صورت می‌گیرد که شناخت واقعی از حقیقت انسان و ساختار وجودی او حاصل شود. تا انسان درک صحیحی از هستی، قوا، استعدادها و توانمندی‌های خود نداشته باشد، چگونه می‌تواند به شناخت طبیعت و نحوۀ مواجهه با آن رو آ­ورد؟

مسئلۀ دیگر در چرایی رجوع به انسان، ویژگی جامعیت وجودی انسان است. انسان برزخ بین عالم مادی و مجرد است. شی­ای که برزخ واقع می­شود از جهتی به طرفین برزخ شباهت و از جهتی تفاوت دارد. بر این اساس انسان برخی از صفات عالم مادی و برخی از صفات عالم مجرد را دارا است. اشتمال انسان بر حقایق عالم، جامعیت وجودی انسان است، ازاین­رو انسان را عالم صغیر و جهان را عالم کبیر می­دانند. انسان عصاره کائنات است و بر این اساس برخی از حکما معتقدند، اگر کسی نفس و بدن خود را آنگونه که هست بشناسد، به حقایق موجودات عالم پیدا می‌کند.

«فهو نسخه مختصره من العالم الاكبر، فيه ما فيه. فمن عرف نفسه و بدنه على ما هو عليه فى الوجود، فقد احاط بالموجودات علما.» (شيرازى، 1383: ص441)

بر اساس این رویکرد، انسان عالم صغیر است که از هر چیزی مثال و نمونه‌ای از عالم در آن وجود دارد. انسان با عقل، معقولات، با وهم، موهومات، با خیال، متخیلات و با گوش، مسموعات و با چشم، مبصرات را درک می کند. «أن الإنسان‏ عالم صغير فيه من كل شي‏ء أنموذج مطابق له» (ملاصدرا، بی‌تا: ص120). انسان دارای سه قوه حسی، خیالی و عقلی است. مابه ازاء هر یک از این حواس، یکی از عوالم هستی است. متعلق نشئۀ حسی انسان، عالم حس است که مظهر آن حواس خمسه ظاهری است. متعلق نشئۀ مثالی، عالم مثال است که مظهر آن در حواس باطنی است و متعلق نشئۀ عقلی انسان عالم عقل است که مظهر آن قوۀ عاقله است‏ (ملاصدرا، ۱۳۶۲: ص 351). حاجی سبزواری در تناظر انسان با عالم، نباتات را انعکاس جنبه نباتیت انسان، حیوانات را انعکاس جنبه حیوانیت انسان می­داند (سبزواری‏، 1369- 1379 ، ج‏5: ص293). بنابراین جهان، آینۀ جان آدمی است. آنچه انسان در هستی مشاهده می­کند در ذات و عالم خود وجود دارد (ملاصدرا، ۱۳۸۵: ص 308 ).

جامعیت انسان دلالت­ها و لوازم فلسفی متعددی به دنبال دارد، یکی از آنها وجود احکام مشترک و کشف خواص عالم با نظر به حقیقت انسان است. بدین ترتیب ساختار خلقت انسان جامع مراتب هستی است که احکام نشئات مختلف هستی در آن تنیده شده است و با مراجعه به آنها می توان احکام مراتب مختلف هستی را کشف کرد.

[1] . در مورد «بدن صناعی» بودن صنعت مقاله‌ای با موضوع ذیل نوشته‌ام که در حال انتشار است: ر.ک: شه‌گلی، احمد. «ظهور انسان در صنعت (صورت‌بندی فلسفی از نحوۀ ظهور انسان در صنعت و شکل‌گیری «بدن صناعی»)». مجله پژوهش‌های هستی شناختی، در حال انتشار.

منبع
ساختار نفس وبدن به مثابه الگویی برای نحوه ی مواجهه انسان با طبیعت، فصلنامه تحقیقات بنیادین علوم انسانی، احمد شه گلی

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا