
نفی علم دینی از طریق تلقی تجربی از علوم انسانی
بخشی از مقاله« ارزیابی ادله انکار علم دینی» ، احمد شه گلی، فصلنامه مطالعات معرفتی،شماره 83، ص341
سروش میگوید، تنها چیزی که در میان فیلسوفان علوم تجربی، مورد اتفاق است این است که معرفت تجربی، معرفتی تجربی است. از این که بگذریم همه چیز مشمول خلاف و نزاع است.(سروش، 1388/ ب: 436) از دیدگاه سروش روش علم، روشی تجربی و عینی است. مراد از عینی بودن، تجربه پذیر و همگانی بودن است به طوری که همگان بتوانند آن را انجام دهند و نتیجه حاصله از آن را آزمایش کنند.(همان: 7) تجربه علمی به جهت محدودیتهایی که دارد امور فرا تجربی را نمیتواند رصد کند. از این رو تجربه علمی مشتمل بر حذف و تغییر عوامل است و روح یا خدا را که بنا به فرض غیر مادیاند، نمیتوان با حفظ شرائط بدن یا جهان، حذف و یا اضافه کرد تا آثار مادی آنها را ملاحظه کنیم. بر این اساس کاوش تجربی در مورد خدا یا روح، غیر ممکن است.(همان: 9) از دیدگاه سروش گزینشی بودن از صفات جدایی ناپذیر روش شناسی علم است امکان ناپذیر بودن کل گرایی یکی از محدودیتهای بسیار جدی روش شناسی علم و تحقیق تجربی پرده بر میدارد.(همان: 24) سروش در یک ادعایی علوم انسانی را جزء علوم تجربی میداند و آن را از اخلاق و فلسفه جدا میکند.(همو، ۱۳۸۵/ ب: 17) از دیدگاه سروش روش علوم انسانی، تجربی است و هر روش دیگری غیر از تجربه در مورد علوم انسانی غیر معتبر است. علوم انسانی اگر یک مشخصه دارند این است که آنها انسان شناسی تجربیاند نه انسان شناسی به معنی اعم کلمه.(همان: 18)
ارزیابی
- ادعای سروش مبنی بر منحصر بودن روش علوم انسانی در تجربه، مبتنی بر ادعای سابق اوست. سروش در ادعای سابق مدعی بود روش هر علمی جزء لایتخلف آن علم است اکنون در یک ادعای خاص تری معتقد است علوم انسانی منحصرا روش تجربی دارند. که روش هر در پاسخ باید گفت بین علوم و روش آنها ارتباط ذاتی وجود ندارد. روش به عنوان یکی از عوامل تمایز بخش در علوم، همواره در مقام اثبات، مطرح است، اما میان گزارههای معرفتی و روش مناسب آن، ارتباط علی وجود ندارد. به بیان دیگر نمیتوان گفت: همواره سنخ گزارهها ذاتاً مقتضی روش در پاسخ باید گفت بین علوم و روش آنها ارتباط ذاتی وجود ندارد. روش به عنوان یکی از عوامل تمایز بخش در علوم، همواره در مقام اثبات، مطرح است، اما میان گزارههای معرفتی و روش مناسب آن، ارتباط علی وجود ندارد. به بیان دیگر نمیتوان گفت: همواره سنخ گزارهها ذاتاً مقتضی روش خاصی برای اثبات هستند. چنین نیست که فلسفه در نفس الامر، روش تعقلی دارد، اگر چه در بسیاری از دستگاههای فلسفی از روش تعلقی استفاده شده است. ما در نفس الامر حقایق داریم و نه فلسفه؛ یعنی در حقیقت در عالم نفس الامر ، حقایق و معارف گوناگونی در کنار هم موجودند و تنها زمانی که به مقام اثبات و تعیین محدوده برای علوم و دستاوردهای معرفتی بشر می رسیم به نامگذاری نیاز می یابیم. از این رو از روشهای مختلف میتوان به حقایق خاصی دست یافت. البته خود روش برهانی دارای حقیقت نفس الامر است و کسی که واقعاً از روش تعقلی مثلاً استفاده نکرده، نمیتواند با قرار داد، روش خود را تعقلی قلمداد کند(حسنی، 1390: 365-366). بنابراین روش های اثبات یک موضوع متفاوت است. تعین روش به چیستی موضوع است. این موضوع است که نوع روش را تعیین می کند بدون اینکه ادعای انحصار در نوع و سنخ واحد داشته باشد. صحیح است که با هر روشی نمی توان در مورد یک موضوع بحث کرد اما گاه موضوع ابعاد و حیثیت های مختلف دارد و به این اعتبار روش متفاوت می طلبد. انسان به حیثیت های مختلف و ساحت های متنوع و اهداف و رویکردهای گوناگون موضوع علوم انسانی است. این ساحت ها و ابعاد متفاوت انسانی، که با همدیگر تنیده و مرتبط هستند، روش های متعدد ترکیبی می طلبند. برخی از آنها عقلی و برخی تجربی و برخی عقلی و تجربی هستند. در رویکرد رایج انسان فقط بدن است و به طور طبیعی روش آن نیز تجربه است اما اگر موضوع علوم انسانی را انسان مرکب از روح و بدن دانستیم در این صورت روش آن نیز متناسب با موضوع خواهد بود. به عنوان مثال فطرت داشتن انسان یک ایده متافیزیکی است که شواهد تجربی نیز می تواند آن را تایید کند. برای اثبات فطرت می توان از روش های مختلف در طول همدیگر استفاده کرد. ضمن اینکه روش تجربی نیز یک روش واحد نیست بلکه این روش نیز انحا و اقسام و شیوه های متفاوت دارد. همان گونه که در علم طب روش های مختلف و گاه متخالف درمانی وجود دارد. .
- وقتی ادعای تجربی بودن روش علوم انسانی طرح می کنیم در این صورت این سوال مطرح می شود که آیا خود تجربه به تنهایی بکار برده می شود یا تجربه همواره مبتنی بر مبانی فرا تجربی و پیش فرض های متافیزیکی است؟ تجربه چه در مقام ثبوت و چه در مقام اثبات هیچ گاه به تنهایی، عمل نمی کند بلکه همواره محفوف به مبانی متافیزیکی و بر باورهای غیر تجربی است. این پیش فرض های فرا تجربی در مقام گردآوری به یک صورت و در مقام داوری به صورت دیگر حضور دارند. علوم انسانی رایج نیز هیچگاه به روش تجربی صرف وفادار نماندند و بسیاری از ادعاها و نظریات و پیش فرض های آنها در این حوزه متاثر از مبانی متافیزیکی و پیش فرض های فرا تجربی است که خودآگاه یاناخودگاه در نظریات و گزاره های تجربی راه پیدا کرده است. امروزه تأثیر شواهد زیادی در فلسفه علم در تاثیر اندیشههای متافیزیکی بر جهتدهی علوم تجربی اقامه شده است. در کتاب برت با ترجمه دکتر سروش، از مبادي مابعدالطبیعه دانشمنداني چون كپرنيك، كپلر، گاليله و نيوتن برميدارد. آرتور برت ميپرسد چرا كپرنيك و كپلر بدون داشتن هیچگونه مويد حسي و تجربي بر اين باور دريافتند كه تصوير حقيقي و نجومي عالم اين است كه زمين سيارهاي است چرخنده بر محور خويش و گردنده به دور خورشيد و ثوابت بر جاي خويش ثابت هستند؟ كانت از فيلسوفان طبيعت شناسي ياد ميكند كه با در پيش گرفتن، مشي رياضي در آثار خود ناخواسته از متافيزيك بهره بردهاند اما به زبان آن را طرد و تقبيح كردهاند.كانت ميگويد عالم فيزيك و رياضي نميتواند از مبادي متافيزيكي اظهار استغنا كند(همان:19). تصریح سروش مبنی بر تاثیرپذیری ذهن عالم از پیش فرضهای دینی، همان ادعای اسلامی سازی علوم است که سروش از آن میگریزد. وقتی علوم انسانی به قول سروش، مسبوق به دو سابقه ایدئولوژی و جهان بینیاند که یکی از منبع تکلیف ها و ارزشها و دیگر منبع توصیف ها و دانش هاست و علوم تجربی طبیعی مسبوق به یک سابقه و آن هم جهان بینی و تلقیات عام فلسفی است، پس چرا سروش با این همه اعترافات، از پذیرش علم انسانی دینی ، اکراه دارد؟(خسروپناه، 1393: 100-102) سروش در مقدمه کتاب مبادی مابعدالطبیعه علوم نوین، بر این مطلب تاکید دارد متافیزیک و جهان بینی و ایدئولوژیها در مراحل گوناگون تفکرات علمی تاثیر گذار است.(سروش، 1369: 9) بحث سروش در این کتاب مبادی مابعدالطبیعه علوم نوین مربوط به علوم تجربی است و اگر در علوم تجربی جهان بینی و متافیزیک تاثیر گذار است در علوم انسانی با توجه به ماهیت این علوم، به طریق اولی و به طرز عمیق تری پیش فرض های غیر تجربی تاثیر گذار است. از این رو انکار علم دینی سروش با مبانی او سازگار نیست. تفکیک سروش بین مقام داوری و گرد آوری، چالش پیش روی دیدگاه وی را از بین نمی برد. ایشان معتقد است در مقام کشف هر گونه ایده از هر طریقی میتواند مورد استفاد قرار گیرد ولی در مقام داوری این تجربه است که می تواند معیار علوم انسانی قرار بگیرد. تحول در مقام گردآوری لزوماً بر مرتبه داوری نیز تاثیر گذار است. مرتبه داوری و گردآوری دو حوزه مجزا از همدیگر نیستند در تاریخ علم همواره تحول و تغییر در مرتبه گردآوری منجر به تغییر و تحول داوری شده است. این تفکیک ممکن است در علوم طبیعی صحیح باشد، اما تسری آن در علوم انسانی که جهان بینی ها، باورها و عقاید و احوال شخصی دانشمند، مرز بین مقام داوری و گردآوری را بسیار کمرنگ می کند، صحیح نیست.
از طرف دیگر باید پرسید به چه دلیل دین قطعی نمیتواند در مرحله داوری نیز نظارت داشته باشد. اگر داوری تنها به آزمون پذیری تعریف شود. دیگر مرتبط به دین نیست. اگر معیار صحت، مرکب از استناد به وحی، عبور از عقلانیت منطقی و منسجم و آزمون پذیری باشد ، که در همه مراحل به شکل ترکیبی اثر گذارند، در مرحله داوری نیز مانند ارزیابی میزان انسجام عقلانی نظریه یا فرضیه باید میزان استناد و هماهنگی نظریه با وحی نیز ارزیابی و اثبات گردد.(میرباقری،1392: 26) بنابراین یکی از وجوه دینی بودن یک علم، سازگاری آن با دین قطعی در مرحله داوری است. در این مرحله، نص دینی قطعی در طول تجربه، در نقش موید یا ناسازگار با حکم تجربه، نقش خود را در جهت دهی دینی علم ایفا می کند.