هستی شناسی

بررسی انتقادی نظریه آیت الله فیاضی در اصالت وجود

بخشی از مقاله «نقدي بر نظريه اصالت وجود و عينيت ماهيت»، احمد شه گلی، فصلنامه اندیشه دینی ، شماره 37،

اشاره

«اصالت وجود» يكي از بنيادي‌ترين و اساسي‌ترين ابتكارات «صدرالمتألهين» (ره) است كه بسياري از مباحث فلسفي تحت تأثير آن رنگ ديگري به خود گرفته است.

از اصالت وجود تقريرهايي غير مشهور شده است. ماهيت در هريك از اين تفاسير، از «سراب محض‌بودن» تا «عينيت ماهيت» اختلاف نظر وجود دارد.

براساس تقرير آیت الله فیاضی از اصالت وجود، همچنان‌كه وجود اصل و تحقق دارد، ماهيت نيز عينيت دارد، ولي ماهيت به نفس وجود، عينيت پيدا كرده و به يك مصداق واحد موجودند. قائل اين قول[1] معتقد است كه اين تفسير، مراد و مرضي صدرالمتألهين (ره) است.

در اين مقاله بر آنيم تا با، بيان تفصيلي محل نزاع، مراد صدرالمتألهين(ره) را روشن كرده و ما ادله و براهين مختلف تقرير مشهور را نقد و بررسي كنيم.

1_معنای اصالت وجود

منشأ بسياري از اشتباهات عدم تحرير محل نزاع است، لذا در بسياري از مباحث اگر محل اختلاف به درستي روشن شود بدون احتياج به برهان، مدعا پذيرفته مي‌شود.

قبل از روشن‌كردن محل نزاع چند اصطلاح را مختصراً بررسي کرده و توضيح مي‌دهيم؛ زيرا هريك از واژه‌هاي زير با محل نزاع ارتباطي تام دارد:

وجود: گاهي به صورت معناي حرفي است كه در فارسي معادل آن «است» مي‌باشد گاهي به صورت مصدر است (بودن) و گاهي به صورت اسم مصدر( هستي) به كار مي‌رود كه منظور از وجود در اين بحث معناي اسم مصدري آن است.

ماهيت: دو اصطلاح دارد كه اصطلاح اعم آن «ما به الشيء هوهو» و اصطلاح اخص آن «مايقال في جواب ماهو» است كه، اصطلاح اخص مورد نظر در محل نزاع است آن هم درباره کلیات طبیعی مثل انسان، اسب، شجر و … نه مفهوم ماهيت كه معتقد به اصالت ماهيت، اعتباري‌بودن آن را قبول دارد.

حقيقت: داراي اصطلاحات گوناگوني است از جمله كنه و باطن، وجود مستقل مطلق و … ،اما منظور از حقيقت در اين، بحث «واقعيت عيني» است.[2]

اصالت و اعتباريت: كه دو معناي متقابل مي‌باشند. اصالت در اينجا به معني عينيت و خارجيت،[3] اصل در موجوديت و در تحقق و[4] بذاتة موجودبودن[5] است. اعتباريت نيز داراي معاني گوناگوني است: طبق يك اصطلاح مفاهيم منطقي و فلسفي – مثل مفهوم وجود، ماهيت، امكان، وجوب و … اعتباري است. آنچه كه در اينجا مراد است عدم عينيت و خارجيت و محصول ذهن‌بودن[6] مي‌باشد. اكنون به تحرير محل نزاع مي‌پردازيم.

بعد از پذيرش اين‌كه در خارج واقعيتي هست، ذهن از يك واقعيت خارجي، دو مفهوم انتزاع مي‌كند: يكي مفهوم «ماهيت» مانند انسان كه آن را موضوع قضيه قرار مي‌دهيم و مفهوم ديگر «وجود» است كه محمول قضيه واقع مي‌شود. حال سؤال در اين است كه كدام يك از اين دو از واقعيت خارجي حكايت مي‌كند و به تعبير سوم كدام‌يك از اين دو مفهوم بر واقعيت خارجي به نحو حقيقي و بدون واسطه در عروض و كدام‌يك به نحو مجازي و با واسطه در عروض دلالت مي­كند.[7]

حكايت هريك از اين دو مفهوم عيني به چهار صورت قابل تصور است:

اول: هر دو مفهوم ساخته و پرداخته ذهن است و در خارج هيچ‌يك از اين دو مفهوم مصداق ندارد.

دوم: هر دو اصيل و داراي عينيت مي‌باشند.

سوم: وجود اصيل است و ماهيت اعتباري مي‌باشد.

چهارم: ماهيت اصيل است و وجود اعتباري مي‌باشد.

شق اول به دليل انكار واقعيت به سفسطه مي‌انجامد و مرز بين رئاليسم و ايده‌آليسم از همين جا آغاز مي‌گردد . در شق دوم اگر وجود و ماهيت هردو اصيل باشند باعث مي‌شود هر شيء، دو‌شيء متباين شود كه لازمه آن، عدم انعقاد حمل است؛ زيرا در حمل، جهت اتحاد وجود دارد حال آن‌كه اين دو شيء، متباين هستند و ارتباطي با هم ندارند.[8]

بر شق سوم كه وجود اصيل است و لازمه آن اعتباري‌بودن ماهيت است ادله فراواني ذكر كرده‌اند: «ساده‌ترين دليل بر اصالت وجود اين است كه ماهيت ذاتا اقتضايي نسبت به وجود و عدم ندارد و چنين چيزي نمي‌تواند نمايانگر واقعيت عيني باشد و نيز تا مفهوم وجود را بر ماهيت حمل نكنيم از واقعيت عيني آن، سخن نگفته‌ايم».[9]

بعد از تحرير محل نزاع و بيان ديدگاه مشهور از اصالت وجود نظريه غيرمشهور را ذكر مي‌نماييم:

2_نظريه اصالت وجود و عينيت ماهيت

طبق اين ديدگاه بسياري از پيش‌فرض‌هايي كه حكما در بحث اصالت وجود دارند مقبول مدعي است، آن­ها عبارتند از:

1) وجود واقعيت در خارج 2) انتزاع دو مفهوم هستي و چيستي از واقعيت خارجي 3) اختلاف نحوه حكايت مفهوم چيستي و هستي از واقعيت 4) زيادت وجود بر ماهيت در ذهن 5) حكايت مفهوم وجود از هستي و مفهوم ماهيت از چيستي 6) ماهيت من حيث هي‌هي اعتباري است 7) وحدت مصداقي مفهوم وجود و ماهيت؛ يعني واقع خارجي واحد است و چنين نيست كه هريك از اين دو مفهوم داراي واقعيتي جدا باشند.

اما ادعاهاي اساسي اين نظريه را به شرح زير مي‌توان توصيف كرد:

1) براساس اين نظريه، وجود و ماهيت هردو واقعيت عيني دارند، اما قبل از توضيح چگونگي عينيت هردو، نياز به توضيح ديدگاهي است كه نظریه نسبت به رابطه بين وجود و ماهيت در خارج دارد.

اين نظريه معتقد است كه رابطه بين وجود و ماهيت «عينيت» است؛ يعني حينيت ماهيت، عين حيثيت وجود است. به تعبير ديگر همان واقعيت خارجي كه مصداق مفهوم وجود است بعينه مصداق مفهوم ماهيت است.

اگرچه مفهوم وجود و ماهيت با همديگر تباين دارند، اما در خارج هريك از اين دو مفهوم، عين يك ديگر هستند و هيچ‌گونه تمايزي بين اين دو نيست. لذا در مبحث جعل همانطور که وجود را مجعول می داندماهيت نیز مجعول است زيرا ماهيت عين وجود است در بحث اصالت وجود يا ماهيت نيز معتقد است كه هر دو اصيل هستند، ولي داراي مصداق واحد و بسيط مي‌باشند نه اين‌كه وجود و ماهيت دو عينيت متمايز از هم باشند[10] چنانچه قول احسايي چنين است. و اگر بخواهيم رابطه بين وجود و ماهيت را براساس اين ديدگاه روشن كنيم بايد بگوييم وجود و ماهيت مساوق همديگر هستند.

بنابراين اگر سؤال شود كه كدام‌يك از اين دو مفهوم تحقق بالذات و مصداق واقعي در خارج دارد؟ براساس اين ديدگاه، وجود و ماهيت هر دو تحقق عيني دارند.

«ان الوجود و الماهية كليهما موجودان بمعني أن لكل منهما الواقعية العينيه لابمعني أن لكل منهما واقعية تخصه … كما يذهب اليه بعض من ينسب اليه القول باصالتهما … بل بمعني أن الواقعية الحارجيه و هي واحدة مصداق حقيقي بمفهوم الوجود كما أنها مصداق حقيقي لمفهوم الماهية»[11]

بر اين اساس در مسأله «جعل» كه با مسأله «اصالت وجود» ارتباط تنگاتنگي دارد مي‌گويد:

«أن المجعول هو الوجود و الماهية كلاهما بمعني أن جعل الوجود عين جعل الماهية»[12]

2) تفسير مشهور از اصالت وجود، تحقق بالذات وجود در متن واقع و اعتباريت ماهيت است. اگر وجود به ماهيت اسناد داده مي‌شود مجازي و بالعرض است، به تعبير ديگر، ماهيت حد عدمي وجود است كه بهره‌اي از ثبوت ندارد.

از طرفي قائلين به اصالت ماهيت نيز مي‌گويند آنچه كه متن واقع را تشكيل داده است ماهيت است و وجود مفهوم انتزاعي و اعتباري است. حال اگر سؤال شود كه چه مانعي دارد يك مصداق واحد، مصداق حقيقي دو مفهوم متباين وجود و ماهيت باشد؟ به عبارت ديگر چرا از بين فروض مطرح شده، قائلين اصالت وجود يا ماهيت تحقق عيني وجود و ماهيت به مصداق واحد و بسيط را نپذيرفته­اند و معتقد بودند كه اگر مصداق يك مفهوم، اصيل باشد مفهوم ديگر اعتباري است و بالعرض موجود مي‌باشد؟

به نظر ايشان علت اين امر آن است كه آنها يك مقدمه را مفروغ عنه فرض كرده­اند – گرچه به آن تصريح نكرده‌اند، ولي ارتكازاً به آن معتقد بوده‌اند – در نتيجه فرض فوق را انتخاب نكرده‌اند. آن مقدمه اين است كه«وقتي مصداق واحد شد» ديگر مصداق واحد نمي‌تواند مصداق حقيقي و بالذات دو مفهوم مختلف شود».[13]

سپس در مقام نقض اين قاعده مطويه – مفروغ عنه – برآمده و آن را با مثال‌هاي گوناگوني رد مي­كند؛

از جمله: اين كه در صفات خداوند در عين حال كه بسيط است، مصداق براي مفاهيم متباين است و مسأله ديگر تساوق و مساوقه داشتن چند مفهوم مباين با هم، كه در مصداق هم‌سو هستند مي‌باشد. همچنين در مسأله علم نفس به خود كه مفهوم عالم و معلوم با هم تباين دارند و مصداق واحد بسيط آن دو، يكي است.[14]

بنابراين دوراني كه بين اصالت وجود و اعتباريت ماهيت و عكس آن است صحيح نيست و ارزش منطقي ندارد و با توجه به اين‌كه مقدمه مطويّه نيز نقض شده است، اتكا به آن قاعده براي نفي اصالت هر دو صحيح نيست. بعد از مقام اثبات نوبت به ذكر دليل مي‌رسد كه آيا در وجود و ماهيت هردو حيثيت در خارج يكي هستند يا نه؟ كه در مباحث بعد دلايل آن بررسي خواهد شد.

3) مسأله ديگر كه قائل به اين قول بر آن تأكيد فراوان دارد، بدفهمي تاريخي است كه از نظريه اصالت وجود ملاصدرا صورت گرفته است. ايشان معتقدند كه مراد واقعي ملاصدرا همان است كه او بيان مي‌كند.

«به نظر مي‌رسد كه اين نسبتي كه به صدرالمتألهين داده مي‌شود نسبتي صحيح نيست و اين تفسير مرضيّ او نيست»[15]

«آنچه تاكنون بيان شد ‍]تقرير مشهور از اصالت وجود‍[ ناظر به تفسيري بود كه حكيم سبزواري و شاگردان ايشان تا به امروز از اصالت وجود داشته‌اند كه اين تفسير مرضي صدرالمتألهين نبوده است»[16]

3_ادله نظريه

چنانكه گذشت پايه اول استدلال ايشان عينيت وجود و ماهيت در خارج است و به عبارت ديگر، وجود و ماهيت مساوق يكديگرند. سؤال اساسي اين است كه عينيتي كه پيش‌فرض اين نظريه است چه دليلي پشتوانه آن مي‌باشد؟ و چگونه اثبات مي‌شود كه رابطه بين وجود و ماهيت در خارج عينيت است؟

ايشان معتقد است كه عينيت اين دو در بحث تشكيك اثبات مي‌شود. بنابر اصالت وجود، موجودات در عين حالي كه اصيل هستند داراي اختلاف نيز مي‌باشند كه تمايز آن­ها غيروجود نيست؛ زيرا غيروجود اصالت ندارد پس تمايز آن­ها عين وجود است. از طرفي در بحث اصالت وجود گفته مي‌شود ماهيت «ما به الامتياز وجود» است بنابراين، ماهيت در خارج عين وجود است.

«والذي يؤيد ذلك- عينية الوجود مع الماهية في الخارج- هو تصريحهم في مبحث التشكيك بأن ما به الامتياز في الوجودات عين مابه الاشتراك و هل يكون ما به الامتياز غير ماهية الاشياء؟»[17]

دليل ديگر ايشان كه در واقع دليل بر تحقق ماهيت در خارج است، صدق ماهيت بر واقعيت خارجي است به عبارت ديگر ما بدون اين‌كه دچارهيچ گونه تجوزي شويم، ماهيت را بر واقعيات خارجي حمل مي‌كنيم.

پس از اثبات امكان اين مسأله [تحقق ماهيت و وجود به مصداق واحد] مرحله اثبات تحقق آن مي‌رسيم. اين مطلب مكرراً در مباحث فلسفي آمده است.

«لا دليل علي وجود شيء اقوي بين صدق مفهومه علي الخارج حقيقتاً في قضية خارجية»[18]

بر اين شيء كه در ليوان است هم هستي صادق است و هم آب. معناي آب يعني جسم، يعني چيزي كه داراي ابعاد است و خود آن چيزي كه در درون ليوان است داراي ابعاد است نه حد آن»[19] (أن الواقعية الخارجيه واحدة مصداق حقيقي لمفهوم الوجود كما انها مصداق حقيقي لمفهوم الماهية)[20]

معناي عبارت فوق يعني از اين كه ماهيت بر واقعيت خارجي صدق مي‌كند معلوم مي­شود كه واقعيت خارجي ،مصداق حقيقي براي ماهيت است همچنان‌كه مصداق حقيقي براي مفهوم وجود نيز مي­باشد.

اگر كسي بر اين نظريه اشكال كند كه صدق ماهيت بر واقعيت خارجي، حقيقت عرفي است و حقيقت عرفي ،گاه مجاز فلسفي است و در محل بحث نيز صدق ماهيت بر واقع مجاز فلسفي پاسخ اين است كه اين اشكال وارد نيست؛ زيرا ، بر اساس اين ديدگاه صدق ماهيت بر واقعيت خارجي، حقيقت علمي و فلسفي است و با توجه به اين‌كه وقتي از ماهيت گزارش مي‌دهيم لذا از محتواي شيء گزارش مي‌دهيم صدق ماهيت بر آن مجاز علمي نيست، اما مجاز فلسفي هست؛ زيرا از ذات و ذاتيات شيء خارجي حكايت مي‌كند نه از حد شيء.

3_رابطه اين نظريه بانظر شيخ احسايي

چنانکه قائل به اين قول تصريح كرده‌اند، اين نظريه را نبايد با نظر «قول به اصلين احسايي» يكي دانست. قول به اصلين فاقد ارزش علمي مي‌باشد و اشكالات فراواني به آن وارد است كه مفصلاً در كتب حكما ذكر شده است.

به نظر شيخ احسايي هر يك از وجود و ماهيت، دو اصل مستقل از يكديگراند كه به تركيب انضمامي در كنار يكديگر مي‌باشند. به نظر احسايي هر ممكن الوجودي مركب از دو اصل است: يكي وجود كه از ناحيه باري تعالي افاضه مي‌شود و ديگري ماهيت كه از جانب ماهيت به وجود مي‌آيد. اصل وجود، كمال و ماهيت، نقص شيء است او دليل بودن ماهيت و وجود در انسان را ميل به خوبي و گرايش به معصيت در انسان مي‌داند.

«كل موجود حقيقتة مركبه من اصلين اولهما من فعل الله سبحانه و هو الموجود و ثانيهما من الموجود و هو المهية التي في انفعاله بفعل الفاعل لان المخلوق فاعل فعل فاعله كما مرّ»[21]

با توجه به مطالبي كه از هردو نظريه ذكر شد ، وجه اختلاف اين نظريه با قول احسايي روشن است. در قول احسايي سخن از تحقق دو فرد اصيل كه با هم تركيب انضمامي دارند مي‌باشد در حالي‌كه در اين نظريه از واقعيتي بسيط كه مصداق دو مفهوم متباين است سخن رفته است.

از آنچه گفته شد روشن مي‌شود كه اشكالاتي كه بر قول بر اصلين وارد است كه اين نظريه وارد نمي‌باشد، ولي اشكالات ديگري بر آن وارد است.

4_نقد و بررسی نظريه

با توجه به اين‌كه يكي از تكيه‌گاه‌هاي اين نظريه براساس ديدگاهي است كه استاد فياضي نسبت به رابطه وجود و ماهيت در خارج دارند، لذا بحث را از رابطه بين وجود و ماهيت بررسي مي‌نماييم.

«فارابي نخستين كسي بود كه تقسيم دو بخشي ماهيت و وجود را به صورت قطعي و روشن به فلسفه اسلامي وارد كرد.»[22] ابن‌سينا نيز تحليل هر ممكن الوجودي را به وجود و ماهيت، در نظام حكمت خويش پذيرفت.

تمايز بين وجود و ماهيت تمايز مفهومي است و چنين نيست كه در خارج ،موجود از دو شيء تركيب شده باشد. در خارج بيشتر از يك واقعيت و مصداق نمي­توان براي وجود و ماهيت يافت، ولي وقتي كه ذهن اشيا را بررسي و لحاظ مي‌كند يك ما به الاشتراك در آن مي‌بيند (هستي) و يك ما به الامتياز (چيستي) بدين‌سان دو مفهوم هستي و چيستي هر كدام در مقام تحليل ذهني غير از ديگري است.

براهيني كه حكما تحت عنوان «زيادت وجود بر ماهيت» و يا «تغاير بين وجود ماهيت» ذكر كرده‌اند همگي ناظر به تغاير مفهومي اين دو است. اگر كسي مدعي شود كه در واقعيت خارجي وجود عين ماهيت است نياز به براهين ديگري دارد.

در تحليل ذهني، ماهيت احكامي غير از وجود دارد. از نظر معرفت‌شناسي پيروان هريك از مسلك‌ها مي‌پذيرند كه وجود اصيل است و ماهيت من حيث هي‌هي، اعتباري است؛ زيرا تنها مفهوم وجود است كه از واقعيت حكايت مي‌كند.

گاه در مقام تحليل ذهني احكام ذهن به خارج سرايت داده مي‌شود لذا منشأغلط و اشتباه در نظريات مي‌گردد. تحليل رابطه بين وجود و ماهيت در خارج چنانچه صدر المتألهين مي‌گويد از پيچيدگي خاصي برخوردار است.[23]

رابطه بين وجود و ماهيت در خارج، در عبارات حكما، خالي از اضطراب نيست و در مواردي تناقضات بدوي نيز ديده مي‌شود. براي بررسي رابطه بين وجود و ماهيت ابتدا بايد محل نزاع و اساس شبهه روشن شود كه با ذكر مقدماتي سؤالات اساسي بحث را طرح مي‌نماييم.

دلالت مفهوم بر واقعيت دلالت حقيقي است. ما از هر واقعيت ممكن خارجي دو مفهوم «چيستي» و «هستي» انتزاع مي‌كنيم؛ بنابراين هر كدام از اين دو مفهوم، حاكي از واقعيتي است كه در خارج موجود مي‌باشد.

محل نزاع در اين است كه مصاديق و معنون هريك از اين دو مفهوم در خارج، چه ارتباطي با هم دارند؛ آيا ارتباط و نسبت بين اين دو به نحو ارتباط دو شيء متحصل است؟ يا ارتباط يك شيء متحصل و لامتحصل است؟ يا اين‌كه مصداق هريك از اين دو مفهوم در خارج عين همديگر مي‌باشند؟ به عبارت ديگر چيستي و هستي در خارج يك واقعيت بسيط است كه در ذهن تكثر پيدا مي‌كند يا خير؟

با توجه به فروض مطرح شده در بالا با اندك دقتي روشن مي‌شود كه هريك از آن­ها همان فروض مطرح‌شده در محل تحرير نزاع اصالت وجود است كه البته با پذيرش اصل وجود واقعيت ،يكي از فروض مطرح نگرديده است.

در فرض اول قول احسايي دو شي، متحصل كه تركيب انضمامي باهم دارند در فرض دوم، قول اصالت هريك از وجود يا ماهيت لامحصل‌بودن ديگري را نتيجه مي‌دهد و قول آخر فرضي است كه قائل اين قول معتقد است.

نتيجه اين‌كه تبيين رابطه وجود و ماهيت در خارج بستگي به موضعي دارد كه در بحث اصالت وجود يا ماهيت اتخاذ مي‌شود؛ لذا كساني‌كه قائل به اصالت وجود شده‌اند تركيب اين دو را اتحادي مي‌دانند كه از اتحاد بين دو شيء محصل (حقيقي) و لامحصل (اعتباري) تشكيل شده است.

بنابراين با توجه به اين‌كه مطالب فوق – چون بحث اصالت وجود يا ماهيت- از زمان صدرالمتألهين پيدا شده است، نسبت‌دادن چگونگي رابطه بين وجود و ماهيت به مكتب و يا فيلسوفي خالي از اشكال نيست.[24]

حال با توجه به اين‌كه مدعا آن است كه:« در خارج وجود و ماهيت عينيت دارند» و چنانکه گذشت، عمده دليل مدعي براي اين ادعا بحث تشكيك وجود است لذا قبل از ذكر ايرادات وارد بر اين ادعا، نگارنده بر آن است كه اثبات كند ، اين دو در خارج عينيت ندارند و حيثيت ماهيت، عين حيثيت وجود نيست در نتيجه عينيت آن دو نيز بي‌معني است.

قبل از ذكر تفاوت حيثيت ماهيت و وجود در خارج به يك مغالطه روش شناختي در در اين ديدگاه اشاره مي نمايم ايشان معتقدند كه مفاهيم مختلف به وجود واحد و حيثيت واحد تحقق پيدا مي كند اين اصل صحيح است لكن وي از «امكان ماهوي» تحقق مفاهيم مختلف به حيثيت واحد به «امكان وقوعي »آن در مساله وجود و ماهيت رسيده اند و اين خطا است زيرا اثبات امكان شي يك مرحله است و اثبات اينكه مورد وجود و ماهيت ذيل آن اصل كلي قرار مي گيرد مساله ديگري است كه بايد مورد اثبات قرار بگيرد در حالي كه چنين امري اثبات نشده است.

يكي از راه‌هاي اثبات اين‌كه حيثيتي در خارج، غير از حيثيت ديگري است، اختلاف احكام مي­باشد. همچنان‌كه بينايي و شنوايي در زيد ، دو حيثيت و دو قوه است زيرا آثار شنوايي غير از آثاري است كه در بينايي وجود دارد.

بنابراين اختلاف احكام در ممكنات حكايت از اختلاف حيثيات و جهات و مبادي دارد و اگر جهت و حيثيت شيء با ديگري فرق داشته باشد عينيت بين آن­­ها بي‌معني است. مصداق خارج، وجود در خارجي لوازم و احكامي غير از ماهيت دارد، از جمله:

– وجود مساوق وحدت است حال آن‌كه ماهيت مثار كثرت مي‌باشد.

– وجود مساوق با تشخص و فعليت و طارد عدم بودن است ولي ماهيت به هيچ‌يك از اين­ها متصف نمي‌شود.

– احكام وجود احكام ثبوتي‌اند مثل «وحدت» و «بساطت»، ولي باز گشت احكام ماهيت احكام سلبي و نقص‌است مثل «تركيب» و «كثرت» .

– وجود مشكك است، ولي در ماهيت تشكيك راه ندارد.

– مفهوم وجود بيانگر ذات و حقيقت نيست به عبارت ديگر وجود بيانگر چيستي شيء نیست در حالي‌كه ماهيت بيانگر ذات و حقيقت شيء مي­باشد.

– در بين موجودات، تباين نيست، بلكه از جهت شدت و ضعف بين آن­ها اختلاف است، ولي در ماهيات تباين و تضاد و تماثل است كه هيچ‌كدام در وجود راه ندارد.

– وجود تعريف ندارد، ولي ماهيت داراي حد و رسم است لذا گفته‌اند:« التعريف للماهية و بالماهية».

– ماهيت به علت اين‌كه مي‌تواند به دو نحو وجود ذهني و وجود خارجي موجود شود با شناخت حصولي قابل ادراك است ولي وجود كه خارجيت عين ذات آن است از طريق علم حصولي قابل درك نيست، بلكه نياز به معرفت شهودي دارد.

– تخصص در وجودات به هويت آن­ها است، ولي در ماهيت به ذات نوعيه آن­ها مي­باشد.[25]

– وجود مناط اتحاد در قضايا است، ولي ماهيت چنين نيست.

بنابراين حيثيت وجود كه مبدأ احكام و آثار خاص خود است غير از حيثيت ماهيت مي‌باشد. اگراحكام A غير از B باشد دليل بر آن است كه اين دو عين هم نيستند حال درصدديم كه دليل مدعي را مبني بر اين‌كه بحث تشكيك، دلالت دارد بر اين‌كه وجود در خارج عين ماهيت است، باطل نماييم.

ايشان از اين‌كه در بحث تشكيك، ما به الامتياز، ماهيت است نتيجه مي‌گيرد كه وجود عين ماهيت است كه توضيح استدلال ايشان گذشت. اين‌كه گفته شد مابه الامتياز در بحث تشكيك ماهيت است اول كلام مي‌باشد.

بنابر تشكيك صدرايي، وجود حقيقت واحدي است كه داراي مراتب مختلف مي‌باشد حقيقت واحده وجود، داراي شدت و ضعف و تقدم و تأخر است. همچنان‌كه مابه الاشتراك همان وجود است، مابه الامتياز نيز تعين و تشخص وجود مي‌باشد.

شرط اساسي تشكيك اين است كه مابه الاشتراك و مابه الامتياز يكي باشد و اگر مابه­الاشتراك وجود باشد و مابه­الامتياز ماهيت، تشكيك حاصل نشده است.[26]

اگر گفته شود شرط تشكيك – كه مابه الاشتراك به مابه الامتياز برگردد- در اينجا نيز محقق است، چون مابه الامتياز (ماهيت) عين وجود است و وجود نيز مابه الاشتراك مي‌باشد.

جواب اين است كه : اولاً: اين‌كه مابه الامتياز، ماهيت است و ماهيت عين وجود ، همان چيزي است كه قرار است اثبات شود و اين مصادره به مطلوب است. ثانياً: با توجه به آنچه كه بيان گرديد، عينيت اين دو انكار شد. اگر مدعي قائل باشد به اين‌كه ماهيت مابه الامتياز است، با توجه به اين‌كه ماهيت در همه افراد يك نوع يكسان مي‌باشد.در سلسله عرضي، اختلاف افراد ماهيت نوعيه (مثل انسان كه داراي زيد و نكره است) در چيست؟

وانگهي در اينجا اشكال ديگري رخ مي‌نمايد كه مختصراً به آن اشاره مي‌شود و آن اين‌كه چگونه حكما كثرت را به ماهيات نسبت داده‌اند در حالي‌كه بر مبناي اصالت وجود بايد مابه­الامتياز نيز وجود باشد چنانچه حكيم سبزواري (ره) گفته است:«بكثرة الموضوع قد تكثرا و كونه مشككاًً قد ظهراً» و چنان‌كه در توضيح «كثرت موضوع» آورده است مراد ماهيت مي­باشد.[27] بنابراين ماهيت موجب تكثر وجودات شده است، حال آن‌كه براساس اصالت وجود مابه الامتياز بايد به وجود باز گردد. حكيم سبزواري توجيهاتي كه براي اين مسأله دارند حاكي از اين است كه متوجه اشكال فوق شده‌اند.[28]

براساس ديدگاه نهايي حكمت متعاليه ،كثرت طولي و عرضي ناشي از وجود است و نسبت‌دادن آن به ماهيت بالعرض وجود است. اصالت وجود، پذيرش اسناد تكثر به ماهيات را بر نمي‌تابد، از طرفي چون مرتبه ماهيات متأخر از وجود و لاحق به آن است نمي‌تواند منشأ پيدايش كثرت شود.

استاد مطهري با پذيرش اين‌ اشكال معتقدند كه اسناد كثرت به ماهيت بياني است كه در مراحل اول ذكر مي‌كنند، ولي در مراحل نهايي شكل ديگري است.[29]

با توجه به اين‌كه در كلمات آخوند ملاصدرا اين مطلب ولو بطور اشاره آمده است در همه جا منشأ كثرت خود وجود است.[30] صدرا در رابطه با اين‌كه همه مابه الامتياز وجود است مي‌گويد:«ان الوجود لايفتقر في امتيازه عن العسر الي المميز فصلي او عرضي لانه اظهر من غيره.»[31]بنابراين «مابه­الامتياز» و «مابه­الاشتراك» در بحث تشكيك همان «وجود» است.

مناقشه دیگر در این نظریه

همانطور كه گذشت قائل به اين قول معتقد است كه صدق مفهوم ماهيت بر واقعيت خارجي ، دلالت بر تحقق عيني آن در خارج دارد و براي اين سخن استناد به كلامي از حكما مي‌كند كه:

«لادليل علي وجود شی اقوي من صدق مفهومه علي الخارج حقيقتا في قضيه خارجيه».[32]

چنانکه از عبارت فوق روشن است اگر مفهومی در یک قضیه خارجیه حقیقتا بر خارج صادق باشد به گونه ای که بتوان گفت این مفهوم بر آن شی خارجی صادق است می توان گفت آن شی در خارج وجود دارد. در واقع از صدق یک مفهوم در خارج ، وجود آن در خارج نتیجه گرفته می شود.

وبراي نقد اين كلام نياز به مقدمه‌اي است:

مفهوم موجود داراي دو اطلاق است:

1- طارد عدم و منشأ آثار بودن و متن واقعيت را تشكيل‌دادن؛ در اين صورت وقتي گفته مي‌شود وجود موجود است، يعني آنچه كه متن واقعيت را تشكيل مي‌دهند و منشأ آثار است وجود مي‌باشد و به عبارت بهتر در اين اصطلاح «موجود» وقتي بر چيزي حمل مي‌شود؛ يعني اصالت‌داشتن

2- اطلاق ديگر موجود يعني چيزي در خارج هست كه اين مفهوم حقيقتاً بر آن صادق است مثلاً وقتي مي‌گوييم انسان موجود است؛ يعني در خارج موجودي هست كه مفهوم انسان بر آن واقعيت حقيقتا- بدون تجوز- صادق است.

به عنوان مثال در خارج نابينايي به معناي اول موجود نيست، اما شخص نابينا در خارج حقيقتاً به كوري متصف مي‌شود به طوري كه بدون تجوز مي‌شود گفت زيد نابينا است.

«معقولات ثانيه فلسفي»، «اضافات» و «نسب» به معناي اول موجود نيستند به گونه‌اي كه مثلاً مفهوم «امكان» و «شيء» ،تحقق بالذات داشته باشند و متن واقع را تشكيل دهند، اما به معناي دوم موجود هستند؛ يعني بر واقعيت خارجي حقيقتاً صادق مي‌باشند و زيد درخارج به معلول و ممكن بودن وشيئيت متصف مي­شود. اكنون به محل نزاع برگرديم.

ماهيت اگرچه بر واقعيت خارجي صدق مي‌كند، ولي صدق آن به معناي دوم است؛ يعني در خارج، وجود متعيني است كه اين مفهوم بر آن صادق است. نبايد از صدق ماهيت بر واقعيت خارجي، وجود ماهيت در خارج را نتيجه گرفت چنانچه عده‌اي از صدق «ممكن» بر موجود خارجي، وجود آن را در خارج به معناي اول نتيجه گرفته‌اند. بنابراين موجود به معناي دوم بر ماهيت حقيقتاً و بدون هيچ‌گونه مجازي صادق است.

عباراتي از صدرا وجود دارد كه كلام فوق را تأكيد مي‌كند، از جمله:«فالحق ان الماهية متحدة مع الوجود في الواقع بمعني ان الوجود الخارجي يصدق عليه انه موجود»[33] و در عباراتي ماهيات را با وجود متحد مي‌داند:«بل معني موجوديتها [الماهيات] اتحادها بالموجودات»[34] و از طرف ديگر اتحاد را به معني صادق‌بودن بر واقعيت خارجي تفسير مي‌كند:«ان الوجود هو الموجود في الخارج و الماهية متحدة معه، صادقة عليه»[35]«الماهية معني كلي صادق عليه متحد معه»[36]و «كونها [الماهية] في الاعيان عبارة عن صدقها علي امر و تحقق حدها».[37]

بنابراين ديدگاه، وجود مساوق ماهيت است. «تساوق عبارت است از اين‌كه چند مفهوم متباين، مصداق و حيثيت صدقشان واحد باشد.»[38]

معناي مساوقه‌داشتن دو مفهوم اين است كه هر كجا يكي صادق باشد ديگري نيز صادق است. درباره خداوند وجود صدق مي‌كند پس بايد ماهيت نيز صادق باشد، بنابراين با توجه به اين ديدگاه، مدعي بايد ماهيتي را براي خداوند- هرچند كه مجهولة الكنه باشد- بپذيرد اما مي­دانيم كه ادله ماهيت‌نداشتن واجب در كتب حكما مفصلاً طرح گرديده است.[39]

ماهيات نسبت به همديگر متباين هستند؛ حال اگر عينيت داشته باشند، ماهياتي كه متباين اند عينيت پيدا مي‌كنند كه در اين صورت فرض تشكيك بين ماهيات متباينه موجود صحيح نبوده[40] و وجود، حلقه مشككه و حقيقت واحده در بين موجودات نخواهد بود؛ زيرا وجود عين ماهيت است و ماهيت تحقق عيني دارد. فرض اين‌كه وجود عين ماهيت است به صورت ديگر نيز قابل بررسي است و آن اين‌كه اگر وجود عين ماهيت باشد لازم مي‌آيد همه ماهيات يكی ماهيت باشند؛ زيرا هر ماهيتي عين وجود است در نتيجه ماهيات عين آن خواهند بود.

«مفهوم وجود حاكي است از اين‌كه … اگر اين مفهوم حقيقتي داشته باشد تشخص و منشئيت اثر و طرد عدم ، ذاتي آن حقيقت است… به استناد نكته اخير از اثبات اين‌كه مفهوم وجود بر واقعيت شيء حقيقتاً و بالذات صادق است مي‌توان نتيجه گرفت كه اين حقيقت همان واقعيت خارجي شيء است، اما نكته اخير در مورد مفهوم ماهوي صحيح نيست اين مفهوم حاكي نيست كه تشخص و منشئيت اثر و طرد عدم، ذاتي حيثيت ماهيت است تا از صدق حقيقتي و بالذات واقعيت شيء بتوان نتيجه گرفت كه ماهيت شي نيز در خارج عينا واقعيت خارجي شيء است، بلكه حداكثر نتيجه‌اي كه مي‌توان گرفت اين است كه ماهيت ، صرفاً تصوير واقعيت است نه خود آن.»[41]

بايد توجه داشت كه در اين نظريه سخن از اتحاد دو موجود ( ماهيت و وجود ) نيست و چنين لازمه‌اي نيز ندارد، بلكه در اين نظريه وجود عين ماهيت است.[42]

همچنين اگر بر اين نظريه اشكال شود كه نشأن هر مفهوم مساوق اين است كه هر كجا يكي صادق باشد ديگر نيز صادق است در نتيجه با انتزاع مفهوم وجود، ماهيت شيء نيز اخذ مي­شود،[43] مثلاً از مفهوم حجريت ماهيت آن نيز اخذ مي­شود، اين اشكال وارد نيست. زيرا گرچه در مفاهيمي كه بين مصاديق آن­ها تساوق و مساوقه است صحيح است كه بگوييم اگر يكي صادق باشد ديگري نيز صادق است (زيرا واقعيت خارجي بسيط است كه منشا انتزاع براي دو مفهوم شده است) اما عكس آن صحيح نيست كه اگر مفهوم وجود را انتزاع كنيم مفهوم مجريت را نيز انتزاع كرده‌ايم؛ زيرا مفاهيم، واقعيت بسيط خارجي را تجزيه و تحليل مي‌كنند و مفهوم اخذشده از خارج، مفاهيم ديگر را در برندارد؛ به عنوان مثال دو مفهوم «وجود» و «وحدت» مساوق هستند، اما اين‌گونه نيست كه با اخذ مفهوم وحدت وجود نيز در آن اخذ گردد؛ زيرا در ذات وحدت نه وجود است و نه عدم ،از طرف ديگر مفهوم وجود فقط از هستي حكايت مي‌كند و هيچ‌گونه حكايتي از وحدت يا عدم وحدت شيء خارجي ندارد.

[1] . اولين كسي كه نظريه اصالت وجود عينيت ماهيت را بيان كرد حجت الاسلام والمسلمين استاد محقق غلامرضا فياضي است. ايشان از مدرسين فلسفه و حكمت اسلامي در مدارس حوزه علميه قم مي‌باشند.اين نظريه را نبايد، با قول به اصلين يكي دانست، لذا نگارنده بعد از بررسي در اقوال طراح اين نظريه را ایشان دانست، برخلاف قول به اصلين كه از دقت علمي برخوردار نيست اين نظريه – چنانچه اشاره خواهد شد- داراي دقت خاصي است. دیده می شود در كتاب‌ها و مقالات تلويحاً از اين نظريه دفاع می شود . نقادي عالمانه، آزادمنشي علمي، دقت و روحيه به دور از تقليد استاد فياضي درخور ستايش و تحسين است.اميد است ابتكارات ايشان در عرصه هاي مختلف فلسفه مورد استقبال و آشنايي جامعه علمي قرار بگيرد و ظرافت هاي ايشان زمينه طرح آراء نوين ، فراهم نمايد.

[2] . آموزش فلسفه، ج 1، ص 335 تا 338. (تلخيص از نگارنده).

[3] . اصول فلسفه و روش رئاليسم، ص 378.

[4] . اسفار، ج 3، ص 257.

[5] . نهاية الحكمه، فصل دوم، ص 15.

[6] . اصول فلسفه و روش رئاليسم، ص 378.

[7] . آموزش فلسفه، ج 1، ص 339 – 341 با تلخيص، ر ك: تعليقه علي نهاية الحكمة، ص 20.

تعبيراتي مشابه با چنين تقريري در آثار حكما وجود دارد. ر ك: ملاعلي نوري، رساله بسيط الحقيقه و وحدت وجود، ص 24 و نيز ر ك: مجموعه آثار شهيد مطهري، ج 9، ص 63.

[8] . اشكالات ديگري براي اين قول ذكر كرده‌اند از جمله اين‌كه تركيب حقيقي در صادر اول پيش مي‌آيد كه لازمه آن تركيب در ذات باري است رك : شرح منظومه حكمت، ص 43، هستي از نظر فلسفه و عرفان، ص 84، شرح مبسوط منظومه، مجموعه آثار، ج 9، ص 67.

[9] . آموزش فلسفه، ج 1، ص 357.

[10] _ ر .ک :نهاية الحكمه، تصحيح و تعليق غلامضا فياضي، ج 1، ص 43_44.

[11] . همان، ج 1، ص 44.

[12] . همان، ج 3، ص 603.

[13] . مجله معرفت، شماره 9، ص 72، ر ك : اصالت وجود و عينيت ماهيت، غلامرضا فياضي، تلخيص، نشريه و پژوهش و حوزه، ش 1، ص 77.

[14] . ر ك : معرفت، شماره 9، ص 72 و نيز ر ك : گفت و گويي در باب حكمت متعالي، مجله معرفت، ش 29، ص .

[15] . معرفت، ش 9، ص 73.

[16] . همان، و نيز ر ك: اصالت وجود و عينيت ماهيت، غلامرضا فياضي، مجله پژوهش و حوزه، ش 1، ص 72.

[17] . نهاية الحكمة، تصحيح تعليق، غلامرضا فياضي، ج 1، ص 43.

[18] . نهاية الحكمة، المرحلة السادسه، الفصل الحادي العشرون، ص 176.

[19] . معرفت، شماره 9، ص 72.

[20] . نهاية الحكمة، ج 1، تعليقه شماره 9، ص 42.

[21] . دائرة المعارف بزرگ اسلامي، چ اول، ص 266.

[22] . بنياد حكمت سبزواري، ص 55.

[23] . ر ك : رحيق مختوم، ج 1، بخش 3، ص 422، «محقق لاهيجي» به علت شبهه‌اي كه به ذهن نسبت بين وجود و ماهيت داشت به اصالت ماهيت گرايش پيدا مي‌كند. ر ك: منتخباتي از آثار حكماي الهي ايران، ج 1، ص 291 و 5.

[24] . صاحب اين نظريه معتقد است كه مشائين رابطه بين وجود و ماهيت را در خارج عينيت مي‌دانند. ر ك نهاية ، ج 1، ص 45 و نيز ر ك : معرفت، ش 9، ص 3.

[25] . ر ك: اسفار، ج 2، ص 381، ج 3، ص 277.

[26] . در تحقق تشكيك چند شرط هست: اول: وحدت حقيقي، دوم: كثرت حقيقي، سوم: سريان و ظهور حقيقي آن وحدت در اين كثرت، چهارم: بازگشت حقيقي اين كثرت به آن وحدت .هرگاه يكي از اين شروط حاصل نباشد تشكيك حاصل نخواهد شد. رحيق مختوم، ج 1، بخش 1، ص 257.

[27] . شرح منظومه حكمت، ص 72.

[28] . رحيق مختوم، ج 1، بخش 1، ص 365.

[29] . ر ك مجموعه آثار، ج 9، ص 452؛ ر ك: رحيق مختوم، ج 1، بخش 1، ص 349.

[30] . همان، ص 450.

[31] . الشواهد الربيويه، ص 130.

[32] . نهايه، ص 176.

[33] . تعليقه بر حكمة الاشراق، ص 188.

[34] . تعليقه برشفا، ج 2، ص 837.

[35] . مجموعه رسائل فلسفي صدر المتالهين، ص 86.

[36] . الرسائل، ص 119.

[37] . اسفار، ج 3، ص 32.

[38] . معرفت، ش 9، ص 72.

[39] . ر ك: شرح المنظومه، ج 2، ص 101، نهاية الحكمة، ص 66.

[40] . مدعي در بحث تشكيك نيز داراي مباني خاصي است البته اشكال فوق نيز در اين صورت صحيح است؛ زيرا اگر ماهيت متباين باشند فرض تشكيك بين آن معقول نيست. رک:تشكيك در ماهيات، الشواهد، ص 135.

[41] . نظام حكمت صدرايي، ج 1، ص 124.

[42] . همان، چنانكه صاحب كتاب فوق دچار چنين اشتباهي شده‌اند.

[43] . ر ك: بررسي و نقد گرايش‌هاي غيراصالت وجودي، قسمت دوم، كيهان انديشه، ش 67، ص 168.

منبع
«نقدي بر نظريه اصالت وجود و عينيت ماهيت»، فصلنامه اندیشه دینی ، احمد شه گلی

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا