معارف و دین شناسی

معیار تغییر خلقت مذموم از ممدوح بر اساس آیه تغییر خلقت

بخشی از مقاله « تغییر خلقت الهی معنا ومعیار »، احمد شه گلی، فصلنامه قرآن وحدیث، شماره53 ،ص82

با عنایت به اینکه در هر مسئله­ای بیان معیار غیر از بیان مصداق شی است. پرداختن به یکی ما را از دیگری بی­نیاز نمی­کند. در موضوع مذکور نیز پس از بیان دیدگاه­ها به تبیین معیار می­پردازیم. یکی از محوری­ترین مسائل آیه، تعیین ضابطه در تغییر مذموم و غیر مذموم است، که ما را در فهم مصادیق یاری می­کند.

الف- اصل اولی حلیّت تغییر

این دیدگاه معتقد است اصل اولی در اشیاء حلیّت هرگونه تصرف و تغییر است، اما در مواردی که نهی خاصی وجود دارد، تغییر جایز نیست [۱۰، ج20، ص502]. هر­گونه تغییری نمی­توان شیطانی دانست، بلکه برخی از آنها مانند: ختان، قطع ناف طفل مامور به است، بنابراین تغییر در آیه تغییری خاص و مراد از خلق الله نیز خلقی خاص است و عموم آنها مراد نیست [۲۵، ج7، ص346]. براساس این دیدگاه راه شناخت تغییر مطلوب و غیر مطلوب تنها از طریق کتاب و سنت است [همان].

  • تغییر در جهت افساد

هر تغییری در جهت فساد نیست، بلکه اختلالاتی که در اثر تزاحم عوامل طبیعی به وجود می­آید، اذن دفع آنها داده شده است؛ بنابراین مراد از تغییر در آیه، تغییری است که در جهت فساد باشد. ایجاد فساد هم مقتضای مختار بودن ماست، ولی اراده تشریعی الهی به آن تعلق نگرفته است، اما اگر ما ثبوتاً بدانیم تغییری موجب فساد می­شود و خلاف مصلحت خلقت است، بر اساس قواعد عقلی و کلامی ممنوع است و بر عکس تغییری که مطلوب است، باید انجام شود که درجات مختلف دارد و ممکن است به حد وجوب هم برسد [۴۶، صص36-38]. رفع موانع و نواقص و تحویل شی به حالات کامل­تر «تغییر مطلوب» است که آیه شامل آن نمی­شود، اما زمانی که تغییرات انسان سبب اختلال کلی و جزئی در نقشه و نظام جهان می­شود، مصداق امر شیطان است [۴۷، ج6، ص208]. برخی از مفسرین اهل سنت نیز در ضابطه تغییر می­گویند: هر تغییری که ضرر و آسیبی در آن باشد، تغییر مضر است و آیه شامل آن می­شود و تغییری که نافع و مفید باشد، تغییر مباح است [۹، ج2، ص302].

  • قرار دادن اشیاء در هدف غیر الهی

خداوند موجودات را برای هدف خاصی خلق کرده است اگر در غیر آن هدف به کار برده شوند، این تغییر مذموم است «وضع المخلوقات فی غیر ما خلق الله له» [۳، ج4، ص258]. بر اساس این رویکرد پرستش غیر خدا و عدول از دین اسلام نیز شامل تغییر خلقت خدا می­شود و این امور نیز نوعی قرار دادن اشیا در هدفی غیر الهی است. اما تصرف در موجوداتی که خداوند اذن تصرف در آنها داده و نیز تصرفاتی که باعث زیبایی شی می­شود شامل این مورد نمی­شود [همان]. فخررازی معتقد است گرایش به لذات فانی سبب رغبت به دنیا و نفرت از آخرت می­شود و تکرار این امور سبب اعراض از آخرت، گرایش به دنیا و سبب تغییر خلقت می­شود [۱۵، ج‏11، ص224].

  • ارزیابی معیارها

در مورد آراء و ملاک های مذکور نکات زیر قابل توجه است:

  1. از آنجا که آیه مذکور به صورت مستقل مطرح نشده و چالش­های امروزی به عنوان یک مسئله جدید در برابر مفسران قرار نگرفته، لذا عموماً در ملاک­ها به کلیات اکتفا کرده­اند. برخی از ملاک­ها از آنجا که کلی و اجمالی هستند ما را به یک ضابطه معین و دقیق راهنمایی نمی­کند و در مقام عمل نیز کارآیی ندارد. نافع و مطابق هدف خلقت بودن اگر چه فی نفسه صحیح است اما تعیین منفعت و مضرّت چیزی و تطابق آن با نظام احسن الهی، مسئله­ای است که ضابطه و معیار دیگری می­طلبد و حکم به آن مسبوق طرح مبانی دیگری است. ملاکی که اصل اولی را حلیت تغییر می­داند، اگر چه ضابطه صحیحی است، اما از آنجا که این قاعده ناظر به روش استنباط فقهی است، حرمت و حلیت مستنبط از آن نیز در دایره فقه می­گنجد. لذا همه تغییرات مذموم را در بر نمی­گیرد، بلکه صرفاً شامل تغییرات مذموم فقهی می­شود. این موضوع نظیر این است که در فقه گفته می­شود: همه آب­ها طاهراند مگر اینکه خلاف آن ثابت شود. این قاعده در عین صحت و استواری ضامن سالم بودن آب برای آشامیدن نیست و برای احراز آن باید از امور دیگری بهره جست. ملاک دوم و سوم در عین حالی که صحیح هستند، اما به دلیل کلی بودن تعیین دقیق حدود مسئله، در مقام عمل، ناکارآمد می­باشند.
  2. در آیه شریفه شیطان در صدد اعمال چهار توطئه است. تضلیل (وَ لَأُضِلَّنَّهُمْ)، القاء آرزوهای طولانی (وَ لَأُمَنِّيَنَّهُمْ)، امر به قطع کردن گوش حیوانات و امر به تغییر خلقت. نسبت هر یک از اقسام مذکور چگونه است؟ آیا اقسام مذکور تحت یکدیگر مندرج می­شوند یا هر یک قسم جداگانه­ای هستند؟ بر اساس دیدگاهی رابطه ضلالت با سایر اقسام، ذکر خاص بعد از عام است. هر یک از اقسام (وَ لَأُمَنِّيَنَّهُمْ وَ لَآمُرَنَّهُمْ…) از مصادیق «ضلالت» هستند اما برخی از آنها با عنایت خاص از سایر اقسام جدا شده است [۲۷، ج5، ص82]. برخی نیز «فَلَيُبَتِّكُنَّ» را مصداقی از «فَلَيُغَيِّرُنَّ» می­دانند و آن را به منزله تعلیلی برای عبارت قبل ذکر کرده­اند و علت آن نیز بدان جهت است که علت ممنوعیت معلوم نبوده، لذا با این عبارت بیان شده که این از افراد تغییر خلق است [اندلسی، 1420، ج‏4، ص72]. این نظریات ممکن است مویدات ادبی برای آن پیدا شود، اما با اصل «عدم تداخل اقسام» منافات دارد. مراد از این اصل این است که درصورتی­که اقسام یک تقسیم به اقسام گوناگون تقسیم ­شوند اصل «عدم تداخل اقسام» است. مگر در مواردی که قرائن حالیه و مقالیه، اندراج اقسام را در ذیل یکدیگر تائید کند. اگر چه با توسعه مفهومی می­توان اقسام را تحت عنوان یک عنوان (مثلاً ضلالت) قرار داد، اما ذکر جداگانه اقسام خالی از ظرافت و حکمت نیست. در مسئله مورد بحث هر یک اقسام نوعی امتیاز بین آنها وجود دارد و با یک اعتبار و عنوان خاص از یکدیگر ممتاز می­شوند. عنوان خاص ممکن است به لحاظ روش، آثار و نتایج اوامر شیطانی از یکدیگر جدا شوند. شیطان به حسب تناسب افراد، شرایط مکان­ها و زمان­ها ترفندهای متفاوتی به کار می­گیرد.
منبع
« تغییر خلقت الهی معنا ومعیار »، فصلنامه قرآن وحدیث، احمد شه گلی

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا